صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: خادم المهدی (عج)

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 98
بازدید کل : 56695
تعداد مطالب : 133
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content









.

پرده خوش امد گویی GET COD

.


☼ ساخت کد صوتی ادعیه برای وبلاگ ☼

جوان ناب

Online User








پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .


اهمیت دوران جوانی

اهمیت دوران جوانی

هنگمی که انسان پای به عرصه هستی می گذارد دوره های مختلفی مانند کودکی، نوجوانی، جوانی و ... را پشت سر می گذارد.
جوانى بهار زندگى است، بهارى ارزشمند اما زودگذر.
حال باید دید كه چگونه از بهار جوانى كاملا بهره بریم و از این سرمایه عظیم پاسدارى و حراست نماییم؟
این جاست كه باید با تلاشى پى‌گیر و مستمر، دنبال راه و روش صحیح و كاملا بى‌عیب و نقص بود؛ راهى كه انبیا و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) در پیش گرفتند و نتیجه روشن و مطلوب آن را براى ما بازگو نمودند.
حضرت علی قلب نوجوان را مانند زمین كاشته نشده ولى آماده بذر پاشى می‌داند كه اگر آن چه را كه باعث سعادت و كامیابى یك جوان است، بذر افشانى نكنیم، خواه ناخواه دیگران بذرافشانى خواهند كرد
در نظر پیامبر (صلى الله علیه وآله)، این دوران آن‌چنان مهم و ارزشمند است كه به ابوذر غفارى دستور می‌دهد تا این فرصت طلایى را به عنوان غنیمت تلقى كرده و از آن كاملا بهره بردارى كند و می‌فرماید: «یا أباذر اغتنم شبابك قبل هرمك.
اى ابوذر از جوانى خود پیش از فرا رسیدن دوران پیرى كاملا استفاده كن»
پیرى دوران استفاده از ذخیره‌هاست نه ذخیره سازى. بدین جهت پیامبر از ابوذر می‌خواهد تا قدر جوانى خویش را شناخته و آینده را پیشاپیش بیمه كند.
بهره جوانى
عمرو بن حمق خزاعى، یكى از صحابه پیامبر و از یاران شجاع و مخلص ‍امیرمؤمنان (علیه السلام) بود كه سرانجام توسط دژخیمان معاویه دستگیر شد و پس از شهادت، سر مقدسش را به عنوان هدیه نزد معاویه بردند.
او هنگام جوانى براى پیامبر (صلى الله علیه وآله) آب برد، پیامبر پس از آشامیدن، در حق او دعا كرد و چنین فرمود: «اللهم امتعه بشبابه ؛ خدایا او را از جوانى بهره‌مند ساز».
دقت در این ماجرا و دعاى پیامبر (صلى الله علیه وآله) بسیارى از مسائل را براى ما آشكار می‌سازد؛ زیرا آثار جوانى در نظر مبارك پیامبر، آن قدر مهم بوده كه درباره عمرو چنین دعایى می‌كند.
تأثیر این دعاى مستجاب درباره عمرو فقط براى این نبوده كه وى از نظر ظاهرى و شكل و قیافه جوان بماند؛ چرا كه این اثر در برابر دیگر آثار مثبت جوانى بسیار ناچیز است، گفتنى است كه عمرو در اثر دعاى خیر پیامبر (صلى الله علیه وآله) تا هشتاد سالگى از روحیه‌اى جوان برخوردار بود.
پیامبر دعا كرد تا فكر و اندیشه عمرو مانند یك جوان، و سلامت جسمى او، سلامت یك جوان، و حال عبادت او، همانند حال عبادت یك جوان بانشاط و سالم همچنان باقى بماند در نتیجه، او با این كه هشتاد سال از عمر با بركت خود را پشت سر گذرانده بود اما همچنان قوى و نیرومند، در كنار امیرمؤمنان (علیه السلام) در صحنه‌هاى نبرد می‌غرید و می‌خروشید؛ گویى فراموش كرده بود كه هشتاد سال از عمر شریفش می‌گذرد.

پرسش از جوانى در قیامت
روشن است كه نعمت‌هاى خداوندى هر چه ارزشمندتر باشد، در روز واپسین حساب دشوارترى را در پى خواهد داشت. جوانى یكى از همان نعمت هاى ارزشمندى است كه انسان باید در دادگاه عدل الهى پاسخ گوى برخورد با این نعمت باشد.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیز در این راستا می‌فرماید: «بندگان در روز قیامت هیچ گامى بر نمی‌دارند مگر اینكه باید به چهار چیز پاسخ دهند: نخست از عمر، كه در چه كارى آن را به پایان رسانده؛ دوم از جوانى كه در كجا به كار برده شده؛ سوم از علم و دانششان كه چگونه از آن بهره جسته‌اند؛ و چهارم از دارایى و ثروتشان كه از كجا آورده و در كجا به مصرف رسانده‌اند».

در جوانى چه رازى نهفته است كه از یك سو پیامبر سفارش فرموده و از سوى دیگر، در قیامت از آن سوال می‌شود؟
پاسخ این پرسش بسیار روشن است: جوانى دوران نشاط و سلامتى است فكر جوان همانند خود جوان بسیار مستعد است قلب جوان بسیار رقیق و مهربان است و تیرگى قلب بسیارى از بزرگسالان را ندارد.
بى جهت نیست كه خداوند به جوانان نظر دیگرى دارد و از باب لطف و مرحمت برخى گناهان جوانان را نادیده می‌گیرد؛ اما زمانى كه از سن جوانى بگذرد و به چهل سالگى برسند، دستور می‌آید تا هر گناه بزرگ و كوچك را بر همگان بنویسند و هرگز در این جهت كوتاهى نكنند.
حساسیت امیرمؤمنان به دوران جوانى
امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز به این دوران بسیار حساس و امیدوار بودند؛ چرا كه تمام افتخاراتى كه به دست آورده بودند در همین دوران بوده است.
او می‌خواست تا هر نسلى كه به مرحله شكوفایى می‌رسد قدر جوانى را بشناسد و كاملا از خود مراقبت كند در نامه اى كه به فرزندش امام حسن مجتبى (علیه السلام) می‌نویسد، ضمن اشاره به آمادگى هاى دوران جوانى و بهره جستن از آن فرصت‌ها به یك بحث تربیتى بسیار دامنه دار و گسترده می‌پردازد و در بخشى از آن نامه، چنین یاد آور می‌شود:
«...پسرم هنگامى كه دیدم سالیانى از من گذشت و توانایى رو به كاستى رفت به نوشتن وصیت براى تو شتاب كردم و ارزش‌هاى اخلاقى را بر تو شمردم پیش از آن كه اجل فرا رسد؛ در حالى كه رازهاى درونم را به تو منتقل نكرده باشم و در نظرم كاهشى پدید آید چنان كه در جسمم آمد و پیش از آن كه خواهش ها و دگرگونى هاى دنیا به تو هجوم آورند و پذیرش و اطاعت مشكل گردد زیرا قلب نوجوان چونان زمین كاشته نشده، آماده پذیرش هر بذرى است كه در آن پاشیده شود

پس در تربیت تو شتاب كردم پیش از آن كه دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگرى مشغول گردد تا به استقبال كارهایى بروى كه صاحبان تجربه زحمت آزمودن آن را كشیده‌اند و تو را از تلاش و یافتن بى نیاز ساخته‌اند پس در آغاز تربیت تصمیم گرفتم تا كتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات به تو بیاموزم و شریعت اسلام و احكام آن را از حلال و حرام به تو تعلیم دهم و به چیز دیگرى نپردازم»(5)
امیرمؤمنان در این بخش از نامه خود به فرزندش امام حسن (علیه السلام) بر مواردى تأكید می‌ورزد كه هر یك از این موارد، قابل بحث و بررسى است.
حضرت بر قلب و عقل جوان تكیه كرده كه بزرگترین سرمایه‌ى یك جوان است. ایشان قلب نوجوان را مانند زمین كاشته نشده ولى آماده بذر پاشى می‌داند كه اگر آن چه را كه باعث سعادت و كامیابى یك جوان است، بذر افشانى نكنیم، خواه ناخواه دیگران بذرافشانى خواهند كرد.
سرمایه دوم در كلام امیرمومنان (علیه السلام) نسبت به یك جوان، عقل است كه در این مورد باید كنترل شود، تا دیگران فكر جوان را آلوده و منحرف نكنند و وجود این دو سرمایه بزرگ در یك جوان راه را براى استفاده صحیح از جوانى باز خواهد كرد.

 

 



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 27 اسفند 1393


جوان و آموزه‏هاى تعالى‏بخش

جوان و آموزه‏هاى تعالى‏بخش

استفاده از فرصت جوانى

آیا تاکنون به ابرها نگاه کرده‏اید؟ آیا دیده‏اید که چگونه با ظاهرى آرام، به تندى حرکت مى‏کنند؟
تمام فرصت‏هاى زندگى نیز مانند ابرها درگذرند و فرصت جوانى نیز از این دایره بیرون نیست، جوان با کمال و عاقل، کسى است که فرصت‏ها را به سود خود تمام کند و از آن توشه برگیرد. سخن همیشه حضرت امیرالمؤمنین على علیه‏السلام را باید آویزه گوش ساخت که: «وانْتَهِزوا فُرَصَ الْخَیْر فَانّها تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب؛ فرصت‏ها همچون ابرها در گذرند، پس فرصت‏هاى نیک را دریابید.» فرصت جوانى، تکرار نمى‏شود. پس عاقلانه آن است که این فرصت طلایى را بیهوده و کم‏بها از دست ندهیم.
گویند: «جوانى دست بر پشت پیرمردى نهاد و از روى تمسخر گفت: این کمان را چند مى‏فروشى؟ پیرمرد در جواب گفت: زمانه این را به تو نیز رایگان مى‏دهد، ولى به گران‏ترین قیمت یعنى به بهاى جوانى».
آرى جوانى موهبتى الهى است، ولى کوتاه و زودگذر. جوانى، دوره شکوفایى عقلى و رشد جسمانى است و با از دست دادن آن، چیزى جز اندوه و بى‏مایگى نصیب آدمى نمى‏شود. پیامبر گرامى اسلام نیز قدردانى و غنیمت‏شمارى از دوران جوانى را بسیار مهم و ارزشمند مى‏داند و مى‏فرماید: «جوانى خود را قبل از پیرى دریاب!» حضرت على علیه‏السلام نیز به همین مسئله در این روایت چنین تأکید مى‏کند که:
شَیْئانِ لایَعْرِفُ قَدْرَهُما اِلا مَنْ فَقَدَهُما: الشَّبابُ و الْعافِیَهُ.
دو چیز است که کسى به ارزش آن پى نبرد، مگر این‏که آن را از دست دهد: جوانى و سلامت.
پیام متن
بهره‏گیرى نیک و کامل از دوران جوانى و قدردانى از این فرصت طلایى، سبب رشد، تعالى و تکامل آدمى مى‏شود و تباه ساختن فرصت جوانى، پشیمانى به همراه دارد.
فرصت سازى براى پیرى
بایسته است که جوان، فرصت زندگى را به رایگان از دست ندهد و ره‏توشه‏اى براى دوران پیرى ذخیره کند. جوانان باید در جوانى به فکر آینده خود و روزگار پیرى باشند و براى آن روزگاران، ذخایر مادى و معنوى بیندوزند. رسول گرامى اسلام مى‏فرماید: «خُذْ مِنْ شَبابِکَ لَهَرمِکَ؛ از جوانى براى پیرى خود بیندوزایشان در سخنى دیگر مى‏فرماید:
فَلْیَأْخُذِ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ مِنْ نَفْسِهِ وِ مِنْ دُنْیاهُ لِآخِرَتِهِ و فى الشّبیبهِ قَبْلَ الکِبَرَ وَ فِى الْحَیاهِ قَبْلَ الْمَماتِ.
هر فرد باایمان باید از توانایى خویش براى خویشتن و از دنیا براى آخرتش و در جوانى قبل از پیرى و در زندگى قبل از مردن توشه بگیرد.
راستى اگر کسى دوران جوانى را در بى‏خبرى بگذراند، در زمستان عمر چه ره توشه‏اى مى‏تواند داشته باشد. فرصت جوانى، ذخیره پیرى را نیز در خود دارد، چنان‏که امام على علیه‏السلام براى استفاده نیکو از این اوقات گران‏بها مى‏فرماید:
هَلْ یَنْتَظِرُ أَهْلُ غَضاضَهِ الشَّبابِ اِلاّ حَوانىِ الْهَرَم.
آیا کسى که اهل خوشى و تن‏پرورى جوانى است، جز ناتوانى و ذلت پیرى را انتظار مى‏کشد.
جوانى که از ارزش و بهاى جوانى آگاه است، هرگز از آینده خود غافل نیست و مى‏کوشد توشه گران‏بها براى بارورى و بالندگى آینده‏اش برگیرد. در حقیقت، بسیارى از پیران تعالى یافته، از سفره با برکت جوانى خود توشه پاکى و رستگارى برگرفته‏اند.
پیام متن
جوانى، دوران جمع‏آورى ذخیره براى کهن‏سالى است. از دست دادن این دوران، افزون بر فوت وقت جوانى، ضربه‏اى جبران‏ناپذیر براى دوران پیرى است.
تقویت و نیروى عقل در پرتو دانش و تجربه
نیروى عقل و اندیشه، از عناصر مهم و محورى براى رشد و بالندگى بشر است. این موهبت به ویژه در دوران جوانى اهمیت و کارآمدى ویژه‏اى دارد. جوانان به طور طبیعى تحت تأثیر شدید دگرگونى‏هاى جسمى و روحى و غریزه‏هاى نفسانى هستند که در چنین شرایطى، پیروى از خرد، عامل مهمى در مصون ماندن آنها از خطاها و لغزش‏هاست.
ازاین‏رو، همان‏گونه که جوانان در بعد جسمى در پى تقویت جسم و آموزش فنون رزمى و انواع ورزش‏ها هستند، در جهت آموزش و تقویت اندیشه نیز باید گام‏هاى اساسى بردارند که البته در این راه، دانش و تجربه تأثیر بسزایى در افزایش خردورزى آنان خواهد داشت. از حضرت على علیه‏السلام در این باره نقل است: «الْعَقْلُ غَریزَهٌ تَزیدُ بالْعِلْمِ و التَّجارِبِ؛ عقل، غریزه‏اى است که با دانش و تجربه تقویت مى‏شود».
بهره‏گیرى از سرگذشت دیگران و پى بردن به عامل افت و خیز انسان‏ها، بالاترین توشه راه ترقى و تعالى جوان است. به فرموده حضرت على علیه‏السلام : «کسى که از سرگذشت دیگران عبرت نگیرد، هیچ پشتیبانى براى خود نمى‏گیرد.» جوانان مى‏توانند با بهره‏گیرى از ره‏آورد زندگى دیگران، تجربه‏هاى گران‏سنگى بیاموزند و آن را به وقت و مناسب به کار گیرند.
حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید: «التَّجارِبُ لاَتَنقضى و العاقِلُ مِنْها فى زِیادَهٍ؛ تجربه‏هاى آدمى پایان ندارد و عاقل از آنها در زیاد کردن عقل بهره مى‏برد.» در کنار تجربه، باید پیوسته از نیروى دانش نیز بهره گرفت، و به این نکته توجه داشت که استفاده از دیدگاه‏هاى دانشمندان و خردمندان سبب فهم بیشتر و درک عمیق مسائل مى‏شود. این سفارش امام على علیه‏السلام را اگر به درستى به کار بندیم، بهره‏هاى ارزشمندى نصیبمان مى‏شود:
حَقٌ عَلى العاقِلِ أَنْ یُضیفَ إِلى رَأْیِهِ رَأْىَ العُقَلاء وَ



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 24 اسفند 1393


جوان و زمینه‌های انحطاط

جوان و زمینه‌های انحطاط

آنچه در این بخش مطرح می‌شود، زمینه‌های انحطاط است نه عوامل آن، گرچه می‌تواند در شرایطی خاص، عامل باشد،

یعنی به خصوصیات روحی و ظرفیت‌ روانی و همچنین نحوه برخورد افراد با آن بستگی دارد؛ به همین علت، جوانان باید مواظب این زمینه‌ها باشند و به گونه‌ای برخورد کنند که این امور، آنها را به انحطاط و جاده فساد نکشاند، یعنی به گونه‌ای برخورد کنند که این زمینه‌ها، به عوامل تبدیل نشوند. مسائل مهمی ممکن است زمینه انحطاط جوانان گردد که بعضا ذکر می‌شود:
۱ـ مسافرت به خارج
۲ـ اوقات فراغت
۳ـ فقر و تنگدستی
۴ـ تجرد و عزوبت
۵ـ ثروت و رفاه زیاد
جوانان و تهاجم فرهنگی
ابزارهای تهاجم فرهنگی
۱ـ امواج رادیویی و تلویزیونی
۲ـ فیلم‌های مبتذل
۳ـ جراید و مطبوعات
۴ـ لباس‌های آرم‌دار
۵ـ عکس‌های سکس
۶ـ فن و هنر
نمونه‌هایی از تهاجم
۱ـ معرفی الگوهای کاذب
۲ـ ترویج سکولاریسم
۳ـ ترویج افکار روشنفکرانه
۴ـ نفی ولایت فقیه
۵ـ اشاعه فساد و فحشا
۶ـ ترویج مد و مدگرایی
۷ـ مخدوش کردن فرهنگ انقلابی
راه‌های مبارزه با تهاجم فرهنگی
۱ـ تألیف کتاب‌های مفید
۲ـ نظارت عمومی
۳ـ تشکیل جلسات مذهبی
۴ـ استفاده از فیلم و تئاتر
۵ـ توجه به مسجد و نماز


۱ـ مسافرت به خارج

گرچه نفس مسافرت، مفید و سازنده است و در بهبود جسم و جان، آثار درخشانی دارد و موجب پرورش فکر، بینش وسیع، نشاط و مسرت، تجدید قوا و رفع خستگی، شناخت مردمان مختلف، آشنایی با فرهنگ‌های متفاوت و سایر نتایج درخشنده است و مورد تأیید و تأکید شریعت مقدس اسلام است، اما با نظر به این که امروزه کشورهای خارجی، به خصوص کشورهای غربی دچار آفت‌ مادی گرایی، شهوت رانی، فساد اخلاق، سکس و لذت گرایی افراطی و سایر مفاسد شده‌اند و با توجه به اثرپذیری سریع طبع جوانان، مسافرت به کشورهای خارجی برای بسیاری از آنان، مساوی است با از دست دادن ارزش‌ها و غرق شدن در فساد و شیفتگی نسبت به فرهنگ بیگانه. از این رو جوانان باید مواظب باشند اگر برای کارهایی مانند تحصیل، سیاحت یا سایر کارهای معقول به این کشورها سفر می‌کنند، تحت تأثیر جاذبه‌های فریبنده فرهنگ آنان واقع نشوند و در برابر مظاهر خیره کننده تمدن آنها، نتیجه نگیرند که فرهنگ ارزشی و ایدئولوژی حاکم بر آنان هم صحیح است و باید از باید و نبایدهای آنان تبعیت کرد، زیرا امر صنعت و بهداشت و نظم و تکنیک، که امری مفید و لازم است،‌ غیر از فرهنگ، ایدئولوژی و جهان بینی آنها است که بر مبنای انسن محوری مادی گرایی و نفی ارزش‌های مذهعبی و اخلاقی و مصرف گرایی است.

این است که می‌گوییم مسافرت به این کشورها، ممکن است برای عده‌ای از جوانان، زمینه انحطاط باشد، گرچه کسانی که به عمق قضیه آگاهی دارند، هیچ وقت فریب ظاهر را نمی‌خورند و به نام صنعت، تکنیک، بهداشت و سایر امور مقدس، مسیر زندگی مادی و حیوانی را طی نمی‌کنند.




نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 22 اسفند 1393


جوانی دوره ای سرشار از انرژی

 

جوانی: دوره ای سرشار از انرژی

مراحل حیات بشر را از لحظه تكوین جنین تا ولادت و سپس تا مرگ به 8مرحله تقسیم كرده اند كه عبارت اند از: دوران جنینی، مرحله كودكی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، بزرگسالی، پیری، و كهولت.

«جوانی» تعبیر و نام مرحله ای از عمر است كه مرز سنی 18تا 26و به عقیده بعضی تا سن 28 را شامل می شود، اگرچه در بیان عامه اصطلاح جوانی افرادی تا سن 40 سالگی را هم در برمی گیرد.

جوانی دوران تربیت پذیری است و فرصتی است كه در آن عقیده و اخلاق ریشه دار شده و فضایل و ملكات انسانی در او تثبیت می گردد.

این دوره از مهمترین و در عین حال از پیچیده ترین مراحل حیات است. با همه تلاش هایی كه روان شناسان برای پرده برداشتن از اسرار این مرحله به عمل آورده اند، باید اعتراف كرد كه هنوز نقاط مبهم و ناشناخته بسیاری در این زمینه وجود دارد كه بدون شناخت آنها اظهارنظر صریحی را درباره آنان نمی توان داشت.

 

تعبیر از جوانی

از مهمترین تعبیراتی كه برای این مرحله در كتب به چشم می خورد، تعبیر «شباب» است. ریشه لغوی این تعبیر می تواند گویای حالات و مواضع آنان باشد. شباب به معنی برافروختگی و زبانه كشیدن است (شب النار- یعنی آتش برافروخت).

همه حالات و رفتار جوانان حكایت از برافروختگی، زبانه كشیدن، دستور و هیجان دارد. جسم شان، روان شان، عواطف و احساسات شان و بالاخره افكارشان در كمال رشد و برافروختگی است و این خود موجب نابسامانی ها و عوارضی است كه در صورت عدم كنترل ممكن است خطرآفرین هم باشد.

برخی از روان شناسان این مرحله را سن غرور و مستی و سن شراب بزرگی انسان نامیده اند و عجیب است كه در تعبیر امام امیرالمؤمنین(ع) هم به كلمه

 

سكرالشباب

برمی خوریم. دوران بلندپروازی ها، امید و آرزوهای دور و دراز، با اندیشه آزادی خواهی های وسیع و همت های بلند، و خواستاری اصلاح در سطحی وسیع و جهانی است.

از قدرت و توان جوان باید برای رشد او و جامعه اش بهره گرفت و او را به صورت یك نیروی مذهبی باید درآورد، زیرا در چنین صورتی است كه او می تواند نقش بسیار مهمی را در جامعه ایفا كند.

 

خصایص جوانی

ویژگی های دوره جوانی را از جهات مختلفی می توان مورد بررسی قرار داد.

1 - ازنظر زیستی- جسمانی:

رشد بدن سریع و در اواسط دوره بسیار كـُند، و در پایان دوره قریب به صفر است. بدن در آغاز مرحله همچنان در حال توسعه و رشد قد در حال افزایش است و در 24 سالگی متوقف می شود. این رشد در دختران زودتر و طبعاً توقف آن هم زودتر است.

وزن بدن، قدرت تن، چابكی و فرزی در این دوره در كمال اوج است و با چنین امكانی توان غلبه بر امور و حل و رفع مشكلات و گره گشایی ها در جوانان قوی است. مردی رشید و یا زنی كاملند و درخور مقام پدری و مادری هستند. وضع ترشح غدد متعادل و تحولات ناشی از آن وضعی تثبیت شده دارد.

 

2 - از نظر ذهنی:

هوش خام یا دانایی فطری منتهای سیر خود را طی كرده و به بالاترین درجه رشد خود رسیده است. كنجكاوی طبیعی به «چرا»جویی مبدل گشته و او را به سوی منطقی روشن و استدلالی قانع كننده می كشاند.

حافظه، قوام یافته است و اینك جوان در شرایطی است كه می تواند درباره حافظه خود به میزان معینی حساب كند و براساس آن محاسبه كرده و در كارها تصمیم بگیرد و به پیش رود.

توان تخیل، تصور و تجسم در آنان بدان میزان كه در ظرفیت مقدرشان بود به منتهای حد خود رسیده و قدرت ابداع و اختراع ناشی از آن در آنها در بالاترین میزان خویش است. تمركز فكر و دقت و توجه در آنها میزان قابل قبولی است و امكان رشد آن هم چنان وجود دارد. استعدادها ظهور و بروز كرده اند و جوان می داند در چه زمینه ای موفق تر است. به ویژه كه ذوق و هنر او در بالاترین حد خویش است.

 

3 - از نظر عاطفی:

رقیق القلب است. حساسیت او در برابر جریانات عاطفی بسیار و زود تأثیرپذیر است. اگر چیزی را دوست دارد، در راه دوستی آن تا حد فداكاری و جانبازی می ایستد؛ و برعكس اگر چیزی را دشمن بدارد در آن امر شدیداً پابرجاست به اصطلاح كلامی، بُعد تولی و تبری در او قوی است.

او مغرور است و در مواردی خودپسند. جرئت و شجاعت بسیار از خود نشان می دهد، اگرچه در درون ترس و هراسی داشته باشد؛ و به همین خاطر «جوان» فردی پیشتاز است. شور و شوق جوانی، امید و نشاط او، عشق و شیدایی او در مرحله ای از توان و رشد است كه برای اقدام در دشوارترین امور حاضر به سرمایه گذاری است.

او فداكار است. مخلص است. زودباور است. اسیر احسان است. اهل اخلاق و انسانیت است. معنی محبت را می فهمد. ملاحظات و رودربایستی ها می توانند عامل محرك و ورود او به صحنه ای باشند. زود تحت تأثیر قرار می گیرد. عرض محبت ها و اخلاص های دیگران را راست و درست می پندارد.

 

4 - از نظر روانی:

جوان دارای قوه دركی قوی است. از روابط علت و معلولی سردر می آورد. قادر به تجزیه و تحلیل امور است. می تواند به بحث و نقادی بپردازد. از كلیه امور سردر آورد. آینده نگری و دوربینی داشته باشد.

جوان اهل همت است، بلندطبع است، اهل خیر است. گاهی هدف های عالی و حتی محال الوصول را تعقیب می كند. امیدها و آرزوهای بزرگ را در دل می پروراند و برای وصول به آنها بالاترین درجه تحمل را از خود بروز می دهد. او در راه وصول به هدفی كه آن را مقدس بداند اهل سرمایه گذاری، فداكاری و حتی ایثار است.

او می خواهد عدالت و قسط در جامعه باشد، آزادی و استقلال باشد، پاكی و عفت باشد، حق در جامعه متجلی باشد. او این خواسته ها را در سطحی وسیع می خواهد اجرا كند نه تنها در جامعه و مملكت خود و اگر شرایط و امكانی در این زمینه به او نشان دهند برای به دست آوردن و رسیدن به آن از سرو جان مایه می گذارد. روح بلند او در شرایطی است كه به بلندی ها بیشتر گرایش دارد تا به پستی ها و ذلت ها، مگر آنكه شرایط تبلیغ و سازندگی در جامعه ای واژگونه باشد.

 

5 - در جنبه فطرت و وجدان :

او در مرحله ای است كه فطرتش بیدار است. حقایق امور را وجدان می كند، خود را می یابد؛ و اعتقاد خود را وجدان می كند، خیر را از شر تمیز می دهد. می تواند بسنجد، مقایسه و ارزیابی كند و راه و رسم انسانیت و اخلاق را در پیش گیرد.

 بیداری وجدان  و نیز بیداری احساس مذهبی  سبب علاقه مندی و رغبت او به سوی خیر و كمال بی نهایت است. و طبع منطق پذیرا و، صداقت  و خلوص او موجبی برای حركت و گرایش او به سوی رشد است.

تمایلات معنوی او در این مرحله اوج می گیرند. حفظ و احیای ارزش های الهی و ایده آل های اخلاق در این سن رشد می یابند. به پاكدامنی و صفا، به عدالت و انصاف میل پیدا می كند و دیدن ناروایی ها و مفاسد او را نگران می سازد. دارای فتوت است و خواستار تحقق فضایل شیفته فداكاری، تعاون و ایثار است. به شرطی كه فطرت و وجدانش آلوده نسازند، او در پی گسترش ارزش های ماوراءالطبیعه در محاورت ایده آل های اخلاقی است. به شرطی كه معنی آنها در ذهن او تبیین گردد.

جوان نسلی توانمند است. همه چیز او جوان و در مرحله شباب و افروختگی است. او در شرایط و امكاناتی است كه می تواند حلال مشكلات باشد و نارسایی ها و كاستی های جامعه را از میان بردارد. قدرت عمل دارد و این قدرت خود عامل سازندگی و رشد و پیشرفت او و جامعه است.

 

اهمیت جوانی

براین اساس، جوانی یك نعمت الهی و یك فرصت است. ارزش آن هنگامی مكشوف می شود كه از دست برود . مرحله ای است كه به گفته ویل دورانت، هنوز حوادث تلخ و نابسامان زندگی آن را ناگوار نساخته و شور و شوق آن باشكوه است. شكوه و افسوس سالمندان  در این است كه چرا از فرصت آن بهره كافی نگرفته اند و آرزوی پیران این است كه امكانی ولو چند ماهه برای اعاده آن فراهم آید. بنا به نوشته صاحب كتاب «لذات فلسفه»، در نظر بیشتر مردم دوره زندگی واقعی انسان همان دوره جوانی است و بیشتر مردم در چهل سالگی جز خاطره و یادبود چیزی نیستند و همانند خاكستری هستند از آتشی كه زمانی شعله و دود بوده است



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 20 اسفند 1393


چگونه می توان میان جوان و نماز پیوند آفرید؟

چگونه می توان میان جوان و نماز پیوند آفرید؟

هستی زیباست؛ همراه با تقارن ها ، تناسب ها و هندسه شگفت و چشم نوازی که تامّل و تفکّر در آن روح و جان را به شکوفایی و بالندگی می برد . جوان نیززیباست؛ عواطف جوشان ، ارمان جویی، شور نشاط و زیباخواهی فضای زندگی جوان را پر کرده است. نماز هم زیباست؛فرصت زیبا شدن روح،پیوند با هم? زیبایی ، همه خوبی برای رسیدن به کرانه های کمال و جمال.
سخن بر سر این است که چگونه می توان میان جوان و نماز و به دیگر
زبان ، دو زیبایی، پیوند و یگانگی آفرید. پرسش جدّی این است که چرا نسلی که به دلیل ((زیبایی جویی)) نمی تواند از کنار زیبایی روح (نماز) ساده بگذرد ، اقبال و استقبال و نشاط نماز نمی بینم؟
درست تر و راست تر آن است که روح عریان نماز که تماشاگه
هم? رمز و رازها و زیبایی هاست ، هنوز در معرض دید جوان قرار نگرفته است.روش های جذّاب و زیبا در ایجاد گرایش و کشش به کار گرفته نشده و آنان که منادیان و ناشران فرهنگ نمازند ، عمدتاً شیوه انتقال و ارتباط با جوان را نمی دانند.آیا یک هدی? زیبا را با خشونت، بی مهری،سردی و رفتاری غیر زیبا می توان عرضه کرد و به تاثیر و تحولی عمیق دل بست؟اگر آموخته ایم که (( مَنْ لَهُ صَبّیُ فَلَیَتصاب)) ، این نه بدان معناست که تنها زبان کودکانه باید داشت که روش ، منش و دانش ارتباط کودکانه را نیز باید به دست آورد.زبان، تنها کلام نیست که هر آنچه ابزار و زمینه ساز ارتباط است،((زبان)) است . در ((ارتباط)) ، هماره چند عامل مهم و تعیین کننده وجود دارد که حذف یا نادیده گرفتن هر کدام به اختلال در ارتباط می انجامد.
ارکان
ارتباط عبارتند از :
۱- ارتباط گیرنده
۲- مخاطب ارتباط
۳- پیام ارتباط
۴- شیوه ارتباط
۵- ابزار ارتباط
ما عادت کرده ایم که در ناکامی های خود ، بلافاصله
مخاطب را متهم کنیم و به تبرئه خویش بپردازیم.اگر مخاطب از سخن و رفتار ما تاثیر نپذیرفت، در دادگاهی که به سادگی و سرعت تشکیل می دهیم، به داوری می پردازیم که حرف شنو نیست، حقیقت پذیر نیست، زیربار نمی رود و در بیانی شکننده تر : نرود میخ آهنین در سنگ ! اما کم شنیده ایم که شخص بگوید : نکند نقص در من باشد، نکند نحو? بیان من، محتوای بیان من و ابزاری که به کار گرفته ام نامناسب باشد.نکند ناساختگی من از تاثیر سخن کاسته است، که در اسلام همه چیز به شرط من است. تو کیستی که سخن می گویی؟ اگر جریان تهذیب و تقوا از قلمرو روح و قلبت عبور نکرده باشد، منتظر تاثیر مباش که: (( مَنْ لَمْ یَعْمَل بِعِلمِهِ زَلّتْ موْعِظَتُهُ عَنِ القلوبِ کَما یزّلُ الْمَطَرُ عَنِ الصّفا)).هر کس به علم خویش عمل نکند موعظه و نصیحتش همچون لغزش قطرات باران از سطح سنگ لغزان، فرو خواهد ریخت(برقلب ها اثر نخواهد گذاشت).پس در بی تاثیری کلام ، نخست باید در خود تردید کنیم، در روش ها ، در منش ها و حتی در دانش خویش و بعد تعبیر لطیف و گویای امیر بلاغت: المُتقونَ ... فَهمْ لاَنفُسِهمْ مُتّهمون:تقوا پیشگان نفس خویش را متهم می دارند.برهمین اساس، تحلیل و نقد وضعیت موجود ارتباط ما با نسل جوان و یافتن راه کارها و روش های مناسب در گسترش و تعمیق فرهنگ نماز میان نسل جوان لازم است. در زمینه ارتباط با مخاطب های جوان به مرور برخی کاستی ها و ضعف ها می پردازیم و در حد توان روش هایی را پیش نهاد می کنیم.
۱- روان شناسان ارتباط ، ارتباط(COMMUNICATION) را دارای دو بخش می دانند:
الف- هدایت کردن
(LEADING)
ب- همدلی کردن
(PACING)
ما معمولاً در
هدایت کردن ، نصیحت کردن و باب موعظه های کشدار و طولانی را گشودن قهرمانیم اما در همدلی نه ، و به همین دلیل پل های ارتباط را می شکنیم و توان تاثیرگذاری را به حداقل می رسانیم. وقتی جوان احساس کند در موضع موعظه نشسته ایم و تنها از او (( گوش)) انتظار داریم، چیزی به نام ((پذیرش و تسلیم)) اتفاق نمی افتد. برای توفیق در ارتباط باید به ((همدلی)) رسید و همدلی نیازمند چند مسئله است:
-
درک ذهن و ضمیر
جوان
-
انعطاف

-
صبوری

درک شرایطی که جوان در آن به سر می برد ،موقعیت
روحی و روانی جوان و انعطاف یا به بیان قرآن ((تنزل)) از دنیای خویش به دنیای جوان وصبوری در مقابل گفتار و رفتار او، شرایطی فراهم خواهد ساخت که جوان ، قلبش را به ما بسپارد و در پی آن ذهن و اندیشه ی وی نیز کاملاً تسلیم ما شودهمه این مفاهیم را در این مفهوم قرآنی می توان خلاصه کرد که خداوند به پیامبرش فرمود:( وَ لَوْ کنتَ فَظّاً غَلیظَ القلبِ لاَ نفَضّوُا مِنْ حَوْلکَ)).اگر تند و خشن بودی ، همه از دور و برت پراکنده می شدند.
غلظت قلب و عمل ، رمندگی ، زدگی، گریز و پرهیز می آفریند
و میان ما و نسلی که دمی رها کردن آن باعث پرتاب شدن به پرتگاه های هولناک می شود، فاصله و درّه ایجاد می کند.
۲- ما هندس? گفتن با جوانان را به خوبی نمی دانیم. پرگویی،دارزگویی، مکرّر گویی های کسالت آور، سنت سیئه ماست. برای روشن شدن این موضوع اگر به پرسش هایی که از ائمه اطهار و مجموعه سخنرانی های روان شناسان و انسان آشنایان بزرگ مراجعه کنیم خواهیم یافت که بسیاری از پاسخ ها به چند ثانیه نمی رسد و بی شک اگر همین پرسش ها با ما مطرح شود باید منتظر سخنرانی ها و خطابه ها نشست! در مجموعه نهج البلاغه جز چند سخنرانی(خطبه) نسبتاً طولانی -با در نظر گرفتن حذف بخش هایی از خطبه- که از نظر زمانی خواندن هریک از آن ها به نیم ساعت و در مواردی اندک به بیش از یک ساعت نمی رسد.، بقیه خطبه ها در حدود ده دقیقه بیشتر نیستند.دقت در سوره های قرآن نیز گویای همین مسئله است. جامعه ای که در آغاز بعثت مخاطب پیامبر است- مکه - به دلیل ظرفیت محدود و کشش اندک ذهنی و روانی با سوره هایی مواجه است که نه تنها آهنگین ، زیبا و قاطع اند که بسیار کوتاه نیز هستند، اما در مدینه که زمینه فراهم شده و ظرف وجودی مخاطب ها گسترش یافته ، سوره های بلند مطرح می شود که البته هواندن آن ها نیز به ندرت به یک ساعت می رسد! شاید تعبیر ظنز گونه نویسنده ای خوش ذوق در مورد ما درست باشد که اگر العیاذباالله برهی از ما جای خدا بودیم از همان آسمان هفتم یک سره سیم کشی می کردیم بهکرات پا



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 19 اسفند 1393


ویژگی های جوانی و شیوه های بهره مندی صحیح از آن 1

ویژگی های جوانی و شیوه های بهره مندی صحیح از آن (1)

 

برای موضع گیری صحیح در برابر هر پدیده و هر مرحله از زندگی باید واقعیت آن را فهمید و به جوان شناساند. این یک برخورد صادقانه است، چنان که علی (ع) در نامه ای به امام حسن (ع) می گوید:

«پسرم! بدان که پیش روی تو گردنه ایست رنج زا، در عبور از این گردنه حال مردم سبک بار بهتر است از سنگین باران...

... و جز این نیست که قلب جوان مانند زمین خالی است هر چه در آن کاشته شود همان را می پذیرد (اگر بادام شیرین; نتیجه شیرین و اگر بادام تلخ; نتیجه تلخ)

... و این وصیت پدری است رو به فنا، اعتراف کننده به تغییر و تحولات زمان، در منزلگه مردگان آرمیده، که فردا از آن جا کوچ خواهد کرد، به فرزندی که چیزی را آرزو می کند که آن را نخواهد یافت. انسانی که راهروی کسانی است که از هستی برخوردار بوده و هلاک شدند، هدف بیماری ها و گروگان روزگار است، در تیررس ناگواری ها و بنده ی دنیا و سوداگر فریبنده ها، وامدار زوال و فنا، در بند اسارت مرگ و هم پیمان اندوه ها و همدم غصه ها و نشانه های آفات و زمین خورده ی تمایلات و جانشین مردگان است.» (1)

چنان که می بینید امام (ع) در گفت وگو با یک نوجوان یا جوان تلاش نموده از همه ی واقعیت های زندگی سخن بگوید تا مخاطب بتواند موضع صحیحی را در مقاطع مختلف حیات انتخاب کند. او خواسته است که جوان فقط یک روی سکه را نبیند تا توقع یکنواخت خوشی داشته باشد و چنین بینشی است که می تواند تحمل را در فرد زیاد نموده و برای برخورد صحیح با فراز و نشیب های زندگی، او را مهیا کند.

بعد از این پیش درآمد، خواهیم کوشید تا بی پیرایه از ویژگی های جوانی سخن برانیم و هدف، راهیابی به درست ترین راه است نه آن که جنبه های منفی در نظر ما باشد و از آن جا که در حوصله ی جوان مقدمه چینی ملال آور است به اصل مطلب می پردازیم.

سنین نوجوانی و جوانی در دیدگاه ها و نظریات متفاوت است، اما معمولا بین 12 تا 25 سالگی را شامل می شود. (12 تا 18 سالگی را دوره ی نوجوانی و 18 تا 25 سالگی را محدوده ی جوانی دانسته اند.) (2)

این تقسیم بندی ممکن است با تغییرات کمی در نگاه کارشناسان مطرح شود; زیرا تغذیه، جغرافیا، محیط و فرهنگ تفاوت هایی را باعث می شود، اما مهم آن است که فردی که خود را جوان می داند، دشواری این دوران را درمی یابد. جوان در این مرحله می کوشد تا هویت خویش را از هویت خانوادگی جدا کند و به استقلال دست یابد. به ویژه آن که در این سیر شتابنده، با بلوغ که تولدی دیگر نامیده شده، رو به روست، جریانی که زمینه ساز تحولات سرنوشت ساز جسمی، روحی و عاطفی می باشد.

در این مطالعه می خواهیم جوان مثل یک مسافر با ما همراه شود و از خویشتن شناخت مفیدی به دست آورده و با حقیقت خود آشنا گردد و در سایه ی این شناخت، کاستی ها را ترسیم نموده و از سرمایه های ارزشمند خویش بهره گیرد.

پس آن چه پی می گیریم دستیابی به سه بهره ی بزرگ است:

1- پی بردن به عظمت و ارزش خود;

2- نجات از صیادان و بازارهایی که کم بها می خرند و بهای واقعی جوانی و جوان را نمی پردازند;

3- آگاهی به راه های برون رفتن از مشکلات و بحران ها.

از آن جا که جوان بیشتر براساس عواطف و احساسات خویش حرکت می کند، پس باید از این دل پاسداری نمود، چنان که علی (ع) فرمود: «این دل مثل زمینی خالی است که هر بذری در آن افشانده گردد پذیرفته و می رویاند. مبادا که بدخواهان دانه ای فاسد بکارند که به جای گل، خار برآرد.»

وقتی پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «بهترین جوانان شما کسی است که به پیران (از لحاظ تجربه و دور اندیشی) شبیه گردد» (3) و باز هم امیرالمؤمنین (ع) می گوید: «نظر و رای پیران را از چالاکی جوان بیشتر می پسندم » ; (4) پس سزاوار است که جوان در جذب تجربه ها، تلاشی پی گیر داشته باشد. در این صورت این استعداد شگرف، که دروازه ی خوبی هاست (5) شکوفا می گردد.

البته جوانی با قدر و قیمتی همراه است که در برخی موارد می خوانیم: جوانی مایه ی مباهات و افتخار خداست، آن جا که پیامبر (ص) فرمود: «محبوب ترین مردم نزد خدا، جوانی کم سن و سال است که در زمان زیبایی و طراوت، از راه منحرف نگردید و در فرمانبری پروردگار خویش درآمد. این همان کسی است که خداوند فرشتگان را شاهد گرفته و می گوید: نگاه کنید این به قیقت بنده ی من است.» (6)

پس چنین گنجی باید خود را بشناسد و سپس نیروهای خود را استخراج نماید و بعد از آن که آن ها را شکل داد، به جهت دادن استعدادها و قابلیت های خود بپردازد، (7) آن هم در مسیر بهترین مقصد و هدف.

این یک حقیقت است که پیامبر اکرم (ص) در یک تمثیل بیان کرده اند: آن ها معدن هستند، مثل معدن طلا و نقره (8) و روشن است که کمال معدن در این است که چهار مرحله را طی کند: کشف، استخراج، شکل یابی، جهت. از این رو لازم است جوان ویژگی هایی را که نقش اصلی دارند، شناسایی کند; خصوصیت هایی که در عین مفید بودن می توانند به یک خصلت منفی تبدیل شوند و جوان با درک ظرفیت ها می تواند نه تنها به کنترل خویش و هماهنگ کردن نیازهایش با موازین متعالی دین و اخلاق بپردازد، بلکه رفتاری نسبتا قابل پیش بینی را سامان دهی کند، که این در انرژی ها و توانایی های جوان نهفته است.

خصلت هایی که نقش بسیار اساسی دارند و یک جوان آگاهانه یا ناخودآگاه با آن ها انس داشته و بیشتر حرکت های او مثل منش و طرز رفتار، لباس پوشیدن، آرایش، الگوها و هدف هایش را شکل می دهد، عبارتند از:

1- استقلال طلبی

2- هویت طلبی

3- عاشق پیشه گی

4- خود شیفته گی

روشن است که شاخص های جوانی در این موارد محدود نمی شود و ممکن است برخی از این عناوین، در ابتدای امر، چهره ای منفی ارایه دهند، اما جوان خصوصیات دیگری دارد که ذاتا مثبت است و باید پرورش پیدا کند، چنان که حس فداکاری و گذشت، مبارزه با ستم و ستمگری، دفاع از مظلوم و حق پذیری در جوانان مشهود است.

در حدیثی از امام معصوم آمده است: «آنان (نوجوانان و جوانان) برای هر کار خوبی با شتاب تلاش می کنند.» (9)

بررسی ویژگی ها

1. استقلال طلبی

جوانی که از بحران بلوغ عبور می کند در حقیقت مقدار زیادی از وابستگی های خانوادگی را پشت سر می گذارد و می رود تا هویتی جدید و مستقل را تجربه کند. گرچه او هنوز نیازمند حمایت هاست; اما در بسیاری موارد با خود یا در اعتراض به دیگران می گوید: شما خیال می کنید من هنوز بچه هستم؟ !

این نوع گفتارها، گویای همین روحیه است و به دلیل واقعیت موجود در این روحیه، سزاوار پذیرش و تناسب در برخورد است. البته برخوردی منطقی و خارج از افراط و تفریط، نه به آن صورت که در غرب از هیجده سالگی و یا کمتر، جوان به حال خود رها شده و گویی می خواهند از شر او راحت شوند و شکل تفریطی آن است که این حالت انکار شده و به هیچ انگاشته گردد.

در توصیه های پیامبر اکرم (ص) می بینیم که جوان باید چون مشاوری امین، مورد مشورت قرار گیرد. (10)

 



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 18 اسفند 1393


روابط پسر و دختر

روابط پسر و دختر، چرا محدودیت ؟

 

خداوند حکیم، با معاشرت و مصاحبت زن و مرد مخالفت نیست، بلکه خود آنها را به صورت زن و مرد آفریده و کشش جنسى فوق العاده اى بین آنها ایجاد نموده تا در آغوش مهر و محبّت یکدیگر بیاسایند و آرامش یابند. از این رو، روابط جنسى زن و مرد را کارى نیکو و شایسته اجر مى داند. مخالفت اسلام با بى بندوبارى و هرج و مرج جنسى است; خداوند مى خواهد غریزه جنسى به طور معقول اشباع گردد. اگر قرار باشد هر جوانى با هر کس که خوشش آمد در آمیزد و بعد از مدّتى کامیابى او را رها کند و سراغ طعمه دیگرى برود و در این میان به زنان شوهردار و محارم خود نیز چشم طمع داشته باشد، امنیّت اجتماعى به مخاطره مى افتد و جامعه آلوده مى گردد و هزاران فرزند نامشروع، بدون سرپرست در خیابان ها و پرورشگاه ها به حال خود رها مى شوند و در آینده این بچّه هاى محروم از آغوش مهر و محبّت پدر و مادر به صورت افرادى عقده اى و سنگدل بلاى جان دیگر انسان ها مى شوند.

 

نظریات روانکاوی از جمله نظریة «هورنای» بر این حقیقت تأکید می کند: «در اجتماعاتی که روابط جنسی آزاد است، بسیاری از احتیاجات روانی،‌ شکل تمایلات جنسی پیدا می کند و به صورت عطش جنسی در می آید».

 

   نشریه آمریکایی «ایدرز دایجست» دربارة روابط پیش از ازدواج دختران و پسران می نویسد: «هرساله 350 هزار دختر نوجوان امریکایی در سنین 15 تا 19 سال ـ دورة دبیرستان ـ به سبب ارتباط های نامشروع، آبستن شده و فرزندان غیر قانونی خود را به دنیا می آورند....» آندره میشل در این باره می نویسد: «بیش از چهل درصد زنان امریکایی که پیش از بیست سالگی ازدواج می کنند. به علت روابط آزاد پسر و دختر،‌ قبل از ازدواج حامله هستند. در نروژ 90% دخترانی که در سن کمتر از هیجده سال ازدواج می کنند، آبستن هستند و در سوئد و آلمان نیز همین مطلب صادق است».

 

 این دختران با رؤیاهایی چون ازدواج با دوستان پسرشان، اتمام تحصیلات، شروع یک زندگی ایده آل و دست یابی به یک شغل مناسب،‌ به این ارتباط غیر قانونی روی می آورند. اما بسیار زود پرده های سراب گونة این اوهام به کنار رفته و واقعیت زندگی روی خود را نشان می دهد و متأسفانه، این بیداری درست در زمانی به دست می آید که این دختران نوجوان دیگر شانسی برای برخورداری از یک زندگی سالم و ایده آل ندارند.

 

   این روزنامه در ادامه علت بروز این نابهنجاری‌های جنسی را روابط آزاد دختر و پسر در مدارس دانسته، طی گفتگویی با تعدادی از این دختران، به نقل از یکی از آنان می‌نویسد:

 

   «ای کاش زمان به عقب بر می گشت! ای کاش به عنوان عضوی از خانواده در میان والدینم جای داشتم. ای کاش هنگامی که زمینه های ایجاد یک ارتباط نامشروع برایم فراهم شده بود، کمی هم به زندگی آینده ام می اندیشیدم و این گونه به پایان خط نمی رسیدم».

 

   اگر اسلام روابط آزاد دختر و پسر را منع نموده، به خاطر آثاری است که این گونه روابط به دنبال دارد.

 

آثار روابط آزاد دختر و پسر که در جوامع غربی پیدا شده است:

 

   1ـ افزایش روابط جنسی نامشروع: تحقیق نشان می دهد که آمار روابط نامشروع جنسی که ناشی از روابط آزاد دختر و پسر است،‌ در امریکا و در تمامی جامعة اروپا رو به افزایش است، به گونه ای که در سال 1993 در امریکا 50% روابط دختر و پسر به روابط جنسی تبدیل شده است.

 

2ـ ازدیاد غیر قابل کنترل آمار سقط جنین:

 

متناسب با افزایش نرخ آبستنی های ناخواسته، آمار سقط جنین در کشور های غربی که دختر و پسر پیش از ازدواج روابط آزاد دارند رو به تزاید است. از یک میلیون زن و دختر نوجوانی که هر ساله در امریکا به طور ناخواسته باردار می شوند، 53% فرزندان خود را سقط می کنند. این درحالی است که به علت برخی محدودیت ها که بعضی ایالات در مورد سقط جنین وضع کرده اند،‌ اکثر سقط های جنین گزارش نمی شود.

 

   به ادعای یک پزشک آمریکایی که در یکی از زایشگاه های این کشور مشغول بوده و در مورد مشکلات محل کار خود مقاله ای نوشته است،‌ در حدود 47% از زایمان های تحت نظر وی مربوط به موالید نامشروع بوده است. به ادعای وی اکثر موالید،‌ مربوط به زنان پایین تر از بیست سال مربوط به روابط آزاد دختر و پسر بوده است.

 

  3ـ افزایش خانواده های تک والدینی: افزایش شمار وصلت های غیر رسمی،‌ باعث کاهش در میزان ازدواج را ترسیم می کند که یکی از پیامد های آن افزایش تعداد خانواده های تک والدینی است؛ یعنی خانواده هایی که فرزندان در آن ها محکومند تنها با یکی از والدین خود زندگی کنند.

 

   آندره میشل می گوید: «زندگی فرزندان نامشروع در بیش از 90% موارد با مادران است. این گونه مادران که تقریباً از سوی جامعه به ویژه والدین و آشنایان خود طرد می شوند،‌ برای گذراندن زندگی با مشکلات شدید اقتصادی و فقر و فلاکت مواجهند».

 

   روزنامة «ایدرز ایجست» ضمن ارائة گزارشی از وضع فلاکت بار معیشتی این گونه خانواده ها، گزارش زیر را نوشته است:

 

   مادر این بچه - که مادام بهانة پدر می کند - برای تأمین نیازهای مادی خود و فرزندانش ناچار است که در دو شیفت کامل کار کند که در نتیجه، فرزند وی در مقایسه با مادران دیگر،‌ زمان کمتری را با او سپری می کند. این فرزند غیرقانونی در حقیقت هم از نعمت پدر و هم از نعمت مادر محروم است.

 

   این مادر نوجوان با تأسف و تأثر می گوید: من با این حاملگی نامشروع برای تمام عمر دخترم را از نعمت پدر محروم کردم و باید تسلی بخش اندوه فراوان این طفل باشم.

 

  4ـ روسپیگری: پدیدة شوم روسپی گری به ویژه در بین دختران جوانی که به طور ناخواسته صاحب فرزند نامشروع شده اند، در جوامع غربی شایع است، زیرا فرزندان ناخواسته، فرصت های اشتغال و تحصیل را از مادران گرفته، آنان ناچارند برای تأمین هزینه های زندگی و رهایی از فقر، به هر کاری رو آورند.

 

  5ـ گسترش بیماری های مقاربتی: روابط آزاد دختر و پسر، در نتیجه روابط آزاد جنسی، سکوی پرش روسپی گری و افزایش بیماری های عفونی و مقاربتی است. در این باره کافی است بدانید که: در هر 13 ثانیه یک نفر در امریکا به ویروس مهلک بیماری ایدز مبتلا می شود. قربانیان این ویروس که عمدتاً از طریق بی بندو باری جنسی مبتلا می شوند، از این بیماری عفونی هلاک می گردند.

 

در ایران 17270 نفر به این بیماری مبتلا هستند و 2932 نفر جان خود را از دست داده‌اند. هر چند در گذشته موج عظیم این بیماری مربوط به تزریقات خونی بوده است، اما متأسفانه امروز انتقال از طریق روابط جنسی رو به افزایش است.

 

   آنچه ذکر شد، اشاره به برخی پیامدهای روابط آزاد دختر و پسر پیش از ازدواج است. عوارض دیگری چون جنون،‌ عقده های روانی، تزاید جنایت و آدم کشی از دیگر نتایج آن روابط است.

 

   به این ترتیب روشن شد که چرا اسلام روابط آزاد دختر و پسر و نگاه و صحبت های التذاذی آنان را حرام و ممنوع ساخته است.

 

آثار مثبت جدایی محافل زن و مرد در اجتماع <span style="font-family: "Times New Roman","serif"; font-size: 12pt; mso-fareast-font-family: 'Times New Roman'; mso-style-textoutline-type: solid; mso-style-textoutline-fill-color: #4F81BD; mso-style-textoutline-fill-themecolor: accent1; mso-style-textoutline-fill-al



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 18 اسفند 1393


ویژگی های جوانی و شیوه های صحیح بهره مندی از آن (2)

ویژگی های جوانی و شیوه های صحیح بهره مندی از آن (2)

 

در شماره ی قبل به بحث و بررسی درباره ی ویژگی های بارز دوران جوانی; استقلال طلبی و هویت طلبی پرداختیم و در این شماره ارایه ی بحث را با تبیین ویژگی «عاشق پیشگی » ادامه می دهیم.

خصلت سوم: عاشق پیشگی

مرا اسیر محبت کن،

که چون پروانه را شمعی نسوزاند نشیند بر سر صد گل سحرگاهان

حالت رؤیا و عاشق پیشگی چنان بر سال های جوانی سایه می افکند که پیوسته دل بسته و دل می کند. البته نمی توان خصوصیات مثبت دیگر مانند عرفان طلبی، اخلاق گرایی و معنویت خواهی را انکار نمود، اما مساله ی اصلی این است که شرایط گوناگون افراد و حساسیت این دوره و عدم دسترسی به رهنمودهای لازم، موجب اشتباه در انتخاب محبوب حقیقی می شود. در این نوشته قصد نداریم عاشقی را مذمت کنیم، بلکه می گوییم، اصلا ما عاشق به دنیا می آییم و قصد داریم معشوق واقعی را انتخاب کنیم. (1)

نکته ی اصلی این است که اولا، معشوق انتخاب ما باشد و ثانیا، آن محبوب در شان و شایسته ی انسان باشد.

مشکل اساسی این است که جوانان محبوب هایی را برمی گزینند که دردی از آن ها دوا نمی کند.

در همین راستا مشاهده می کنیم که قهرمانان بی معیار و گاه فریبکار، (2) خوانندگان و هنرپیشه هایی که بیشتر نقش فضیلت را بازی می کنند و یا فردی از جنس مخالف سوژه ی این عشق است و متاسفانه این عشق پایدار نیست، چرا که ریشه ی محکمی ندارد;

عشق هایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود

البته قهرمانان را می توان دوست داشت، اما نمی توان آن ها را به عنوان محبوبی که قلب، را اشغال کند، قبول کرد. قلب، این کانون احساس و عاطفه که نیروی حرکت اعضا را تامین می کند، نباید در سیطره ی موجودی محتاج و فقیر قرار گیرد. این قلب خانه ی کس دیگری است، قلبی که حتی کار فیزیکی آن را نیز نشناخته ایم. (3)

محبوب های تحمیل شده به دنبال نیازهای خود هستند و نمی توانند برای رشد و کمال انسان کاری بکنند.

اما عشق به جنس مخالف، چه برای پسر و چه برای دختر، باید در بستری سالم ارضا شود. از آن جا که در بینش دینی همه ی نیازهای آدمی محترم شناخته شده، آن بستر سالم و پایدار نیز با ازدواج و تشکیل خانواده تامین می شود; کانونی که عشق و رحمت پالایش شده ی آن تضمین شده است.

در عین حال، همه ی این موارد در شکل مثبت خود نیز برطرف کننده ی نیاز گسترده و دل بزرگ آدمی به ویژه جوان نیست.

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم

از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم

جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

بر سنگ نمودیم که ببینیم رخ دوست

جان ها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم

دست نوشته ها و دل نوشته های جوانان در تجربه ی این گونه عشق ها، داستان های نافرجامی را رقم زده است که با همه ی تلخی ها حاوی تجارب خوبی است. (5)

اما محبوب واقعی کسی است که کامل، بی نیاز، دارا، توانا، نزدیک، زیبا و مهربان باشد. کسی که مرا برای خودم می خواهد نه برای خودش. آن که مرا نردبان خواسته های خود قرار نمی دهد. خوب است به قسمتی از گفت و گوی برخی از این جوانان که با یکدیگر ارتباط عاشقانه (6) برقرار کرده اند، توجه کنید:

س: آیا حاضرید اگر شرایط مهیا شود، با همین دخترانی که با آن ها ارتباط برقرار کرده اید ازدواج کنید؟

ج: به هیچ وجه!

س: چرا؟

ج: چون برای زندگی مشترک در بلندمدت قابل اعتماد نیستند. دختری که این گونه ساده و بدون هیچ قید و بندی مرا به دوستی انتخاب می کند، از کجا معلوم فردا با کس دیگری روی هم نریزد و طرح دوستی نیاندازد. به این گونه دختران برای ازدواج نمی توان اطمینان کرد. به نظر شما آیا دختری که زیباترین عکس ها را برای ما می فرستد و نامه های عاشقانه می نویسد، بدون این که ما را دقیقا بشناسد، قابل اعتماد است؟

آدم ها در زیباترین شکل عاشقی، پاسخ دهنده ی نیاز خود هستند. این محبوب واقعی کسی جز خدا نیست. خدایی که

1. رحمن: بخشنده است و گیرنده نیست.

2. رحیم: مهربان است و در محبتش سیاست ندارد که علف بدهد تا شیر و پشم و کشک بگیرد، چرا که بی نیاز (صمد) است.

3. نزدیک است: از رگ گردن نزدیک تر و فاصله ی بین تو و قلب تو است. (7)

4. داناست، که علیم نامیده شده است.

5. تواناست، چون قدیر است.

6. زیباست، چرا که جمیل است; حسن آن دارد که یوسف آفرید.

و این انتخابی درست و جاودانه است که عاشقان فداکار ساخته و پاسخ گوی همه ی ابعاد وجود آدمی است. پس خدا را سپاس گوییم که به سنگ، جوشش و به خاک رویش و به آسمان بارش و به انسان ارزش داد.

این عشق همان عشقی است که به انسان مسؤولیت می بخشد، زیرا بدون ناظری در هستی، مسؤولیت پشتوانه ای ندارد. اما او نور هستی است (8) و بدون نور او نمی توان بار تعهد ریشه داری را بر شانه نهاد. در شهر نابینایان چه با لباس باشی و چه عریان! و در شهر ناشنوایان، چه ناسزا بگویی، چه حرف نیک!

چون بی سر و پا باشد اوضاع فلک چونین در سر هوس ساقی، در دست شراب اولی

پس آن چه او داده بازدهی می خواهد و نباید نعمت ها را راکد گذاشت که عذاب دارد و اگر هم تحرک و شکری داشتی، زیادی توسعه ی خودت و وجودت پاداش توست. (9)

خدا نمی خواهد که، از نعمت ها بهره نگیریم، بلکه می خواهد که با نعمت های او عصیان و گناه نکنیم، چرا که گناه، مبارزه با قانونمندی ها و نظم عالم است و ضدیت با این قانون ها و بی اعتنایی به قواعد او ضربه و صدمه ی متقابل دارد. وقتی از شهید چمران پرسیدند، چرا در چهار گوشه ی اتاقت آیه ی «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و...» را نوشته اید، پاسخ داد: «می خواهم هر لحظه و به هر طرف که نگاه می کنم، این پیام را به یاد بیاورم که هستی با شعور، با نشاط و آگاه است » .

البته محبوب های دیگری هم هستند که عشق به آن ها همان عشق به خداست; چنان که فرموده اند: «احب الله من احب حسینا; خداوند، دوستدار حسین را دوست دارد» .

این همان عشقی است که هدایت می کند، نجات می دهد و بدون شراب مست می کند. چنان که در خاطره ی رییس دانشکده ی معارف اسلامی امام صادق (ع) آمده است: یک دانشجوی فرانسوی - که فلسفه می خواند - در شهر لیون، خواستار شرکت در جلسه ی عزاداری امام حسین (ع) می شود. به او آدرس «مسجد ژیور» که در آن مراسم عزاداری برگزار می شد، داده می شود. «آقای دکتر ایوبی » رییس دانشکده از جوان دانشجو می خواهد پس از مراسم، احساس خود را از طریق پست الکترونیکی بازگو نماید. فردای آن روز دانشجوی فرانسوی در پیامی که برای دکتر می فرستد، چنین می نویسد:

«دوست گرامی، من به مسجد آمدم، چون قطره ای از اقیانوس، برای اولین بار در سوگ یک مرده گریستم، مرده ای نه مثل دیگر مردگان، مرده ای که به رغم گذشت بیش از یک هزاره، گویی هنوز زنده است، دیشب را مست سر بر بالین گذاشتم، و برای اولین بار مست بودم، بدون آن که قطره ای شراب خورده باشم و این مستی را مدیون تو هستم و از تو هزاران بار متشکرم، هزاران بار» . (10)

4. خود شیفتگی

گر چه خداوند، غریزه ی خود دوستی و خود خواهی را در وجود ما نهاد و این حس موجب حفظ و مصونیت انسان در خطرات می شود، اما هیچ چیز در شکل افراطی آن سرانجام خوبی ندارد.

خودشیفتگی موجب تضعیف حس احترام به دیگران و عدم شناخت حق آن ها است و علاوه بر این هرز رفتن انرژی های خود جوان را نیز به دنبال دارد.

گاهی مشاهده می شود که ساعات زیادی از عمر یک جوان در برابر آینه و آرایشگاه ضایع می شود و لباس هایی خوب با اندک تغییری در مد کنار گذاشته می شوند، توقعات بالا می رود و تحمل پایین می آید. این خودشیفتگی به از خود بیگانگی منتهی می شود.

 



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 17 اسفند 1393


جوانان و مسجد

جوانان و مسجد

جوانان، کانون شور و هیجان و سرمایه آینده یک ملت هستند که در برنامه ریزی‌ها و سیاست‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به توجه ویژه‌ای نیاز دارند. نیم نگاهی به شرایط زیستی ـ غریزی، ذهنی، روانی، عاطفی، اخلاقی و دگرگونی‌های دوران جوانی، ضروت در پیش گرفتن شیوه صحیح برخورد با جوانان را یادآور می‌شود.

هدایت و تربیت صحیح جوانان و به کارگیری نیروها و استعدادهای آنان در پیش رفت آینده کشور بسیار مؤثر است. با توجه به تلاش‌های دشمن برای فاصله گرفتن جوانان از هویت فرهنگی و مذهبی، بررسی راه‌های گسترش و موانع دین داری و دین باوری در بین جوانان اهمیت ویژه‌ای دارد. مسجد به عنوان پایگاهی دینی است که حضور جوانان در آن، بنیاد دینی جامعه را تقویت می‌کند. در این بخش‌ با بررسی موانع حضور جوانان در مسجد، راه‌های جذب جوانان را بررسی می‌کنیم

 

موانع حضور جوانان در مسجد
۱ـ بحران هویت دینی
۲ـ تهاجم فرهنگی
۳ـ روحیات و خواسته‌های جوان و مسجد
۴ـ ناهنجاری‌ها
۵ـ دین گریزی
راه‌های جذب جوانان
۱-امام جماعت
۲ـ خانواده و دوستان
۳ـ امکانات و فعالیت‌های مسجد
امکانات
فعالیت‌ها
سفرهای زیارتی و سیاحتی
الف) مکان و محل اردو
ب) زمان اردو
ج) مسائل حاشیه‌ای
مجله محلی
کلاس‌های آموزشی
۴ـ بها دادن به جوانان
عضویت در هیئت امنا
نظر خواهی
واگذار کردن فعالیت‌های مسجد به جوانان
۵ـ تبلیغات دینی
۶ـ حضور شخصیت‌های موجه و محبوب جوانان در مسجد
۷ـ نظافت و تزیین مسجد
۸ـ برخوردها
۹ـ بیان مباحث مورد نیاز جوانان در مسجد
۱۰ـ تشویق

 

موانع حضور جوانان در مسجد

با توجه به ویژگی‌های شخصیتی جوانان و حساسیت و تأثیر رفتار آنان در آینده انقلاب، در این بخش موانع حضور جوانان در مسجد را بررسی می‌‌کنیم. البته موانع رونق و شکوفایی مسجد در حاضر نشدن جوانان در این مکان، مؤثر است.

 

۱ـ بحران هویت دینی[۱]

بحران هویت از سال‌های نوجوانی آغاز می‌شود و بخشی از سال‌های آغازین جوانی را نیز در بر می‌گیرد. نوجوان در صدد است تا به گونه‌ای روشن بداند که او کیست؟ نقشی که باید در جامعه ایفا کند چیست؟ آیا او کودک است یا یک بزرگسال؟ آیا او توانایی آن را دارد که روزی در جایگاه یک همسر، پدر یا مادر قرار گیرد؟ آیا او با وجود نژاد، مذهب یا زمینه‌های ملی که او را از نظر مردم کم ارزش جلوه می‌دهد، احساس اعتماد به نفس دارد؟[۲]

بحران هویت، واژه‌ای است که برای توصیف ناتوانی نوجوان در پذیرش نقشی که جامعه از او انتظار دارد به کار می‌رود[۳] و سبب مشغولیت بی هدف، هیجان‌های جانشین و ایجاد شخصیت منفعل در جوان می‌شود.[۴]

افراد شخصیت‌های گوناگونی دارند که هویت دینی، یکی از آنهاست. هر انسانی به هویت دینی نیاز دارد؛ چون گرایش به پرستش از نیازهای فطری اوست. به این معنا که فرد، مستقل از هرگونه یادگیری، در درونش تمایل به عبادت و بندگی خدا را احساس می‌کند. تجلی چنین احساس و تمایلی در رفتار دینی ‌آشکار می‌شود.[۵] هویت دینی، رابطه میان آدمی و دین را تبیین می‌کند که پیامد تدوین آن، احساس تعهد در قبال ارزش‌ها و باورهای آن مکتب است. برخی از صاحب نظران، تعهد را به عنوان سنگ بنای هویت دینی تلقی می‌کنند.[۶]

با توجه به آنچه



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 17 اسفند 1393


استفاده صحیح از عمر و توجه جوان به ارزش آن

 استفاده صحیح از عمر و توجه جوان به ارزش آن

 

 

تا انسان قدر چیزی را نداند نمی تواند از آن خوب استفاده کند، عمر، سرمایه گذاران قدری است که متاسفانه کمتر مردم قدر آن را می دانند و کمتر از آن بهره می گیرند. در روز قیامت، یکی از چیزهایی که مورد سوال قرار می گیرد عمر و جوانی است.

رسول خدا صلي الله عليه و آله می فرماید:

«انّ العبد لا تزول قدماه حتّی یسئل عن عمره فیما افناه و عن شبابه فیما ابلاه»[1]

در قیامت بنده حق قدم برداشتن ندارد، مگر این که از عمرش سوال شود که آن را در چه راهی نابود ساخته و از جوانی اش که آن را در چه زمینه ای به اتمام رسانده؟

جای شگفتی است که مردم برای خرج کردن پولشان آن قدر چانه می زنند و سعی می کنند کمتر خرج کنند، ولی در مصرف عمر خود هرگز دقت نمی کنند، در صورتی که پیامبر می فرماید:

«یا اباذر کن علی عمرک اشحّ منک علی درهمک و دینارک»[2]

ای اباذر، بخل تو بر مصرف عمرت باید بیشتر باشد تا بخل بر درهم و دینار.

امام صادق عليه السلام می فرماید:

«لیس فی الدّنیا شیء اعزّ من قلبک و وقتک»[3]

در جهان هستی، چیزی با ارزش تر از قلب و وقت تو نیست.

نیز حضرت علی عليه السلام می فرماید:

«بقیّة عمر المرء لا قیمة له یدکر با ما فات و یحیی بها ما امات»[4]

نمی توان برای باقی مانده عمر انسان بهایی معین نمود، زیرا می توان با آن باقی مانده، گذشته را جبران کرد و کوتاهی ها را به ثمر رساند.

یکی از راههای استفاده صحیح از وقت، انجام هر کاری در وقت مناسب آن و عدم تاخیر در آن است.

حضرت علی عليه السلام می فرماید:

«اعمل لکلّ یوم بما فیه ترشد»[5]

کار هر روزت را همان روز انجام ده تا موفق شوی.

نیز می فرماید:

«المؤمن مشغول وقته»[6]

مومن تمام اوقاتش مشغول است.

امام صادق عليه السلام می فرماید: «هر کس که دو روز از عمرش مساوی باشد، مغبون است و اگر فردایش از امروزش بدتر باشد دچار فتنه و هلاکت شده و اگر متوجه پیشرفت یا زیان خود نباشد، بی گمان در حال انحطاط و عقب افتادن است و چنین کسی مرگ برایش مفیدتر خواهد بود.»[7]

علی عليه السلام می فرماید:

«اضاعة الفرصة غصّة»[8]

فرصت ها را ضایع کردن (و از آنها خوب بهره نجستن) مایه غصه و افسوس خواهد بود.

رسول خدا صلي الله عليه و آله می فرماید: «اهل بهشت بر چیزی تاسف نمی خورند مگر بر آن ساعتی که در دنیا مشغول کار خیر و ذکر خدا نبوده اند.

حضرت علی عليه السلام می فرماید:

«شرّ ما شغل به المرء وقته الفضول»[9]

بدترین چیزی که انسان وقت خود را صرف آن می کند کارهای بیهوده است.



[1] . تحف العقول، ج 6، ص 15.

[2] . بحارالانوار، ج 74، ص 78.

[3] . همان.

[4] . همان، ج 6، ص 138.

[5] . مستدرک، ج 1، ص 122.

[6] . غررالحکم، ص 91.

[7] . بحارالانوار، ج 68، ص 173.

[8] . غررالحکم، ص 473.

[9] . همان، ص 476.

 

 



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 17 اسفند 1393


جوانان وعاشورا

Top of Form

 

جوانان وعاشورا

 

 

در نهضت عاشورا، شاهد هنرنمایى و حماسه آفرینى پیر و جوان و زن و مرد و کودک و نوجوان هستیم.

یکى از گروه هاى مؤثر و فعال در این واقعه، جوانان و نوجوانان بودند. برخى از آنان به گفته منابع تاریخى و روایى، مى جنگیدند و برخى خود را سپر دفاع از امام حسین علیه السلام کردند. البته اینان علاوه بر ایفاى نقش رزمى در زمینه فرهنگى نیز فعال بودند و در قالب رجزها و اشعار به مقابله با تهاجم فرهنگى دشمن و معرفى شایسته امام حسین علیه السلام پرداختند.
در این فصل به معرفى چند جوان شهید در کربلا مى پردازیم و برخى ویژگى هاى برجسته آنان و نیز منابع پیشنهادى را در این زمینه معرفى مى کنیم.
حضرت على اکبر
- فرزند بزرگ سید الشهدا علیه السلام بود.
- مادرش، لیلا دختر ابى مرّه بود.
- در کربلا حدود
۲۵ سال داشت. سن او را ۱۸ سال و ۲۰ سال هم گفته اند.
- نخستین شهید عاشورا از بنى هاشم بود.
- چندین بار به میدان رفت و شجاعانه با انبوه سپاه دشمن رزمید.
- قاتل او مره بن مُنقُذ عبدى بود.
- پیکر على اکبر با شمشیرهاى دشمن قطعه قطعه شد.
- مدفن او پایین پاى ابا عبدالله الحسین علیه السلام قرار دارد.
- رجزخوانى حضرت على اکبر در عاشورا:
جنگ، آشکارکننده جواهر و حقایق مردان است و پس از آن، صداقت گفتار آنان ظاهر مى گردد. به خداوندى که عرش را آفرید، سوگند مى خورم که از نبرد با شما رو گردان نیستیم، مگر آنکه شمشیرهایتان را در نیام جاى دهید.
جعفر بن على بن ابى طالب
- کنیه اش ابو عبداللّه است.
- فرزند امیر المؤمنین على علیه السلام است.
- برادر حضرت عباس علیه السلام است.
- به قولى هنگام شهادت
۲۹ سال داشت.
عثمان بن على بن ابى طالب علیه السلام
- یکى از شهیدان کربلا است.
- برادر حضرت عباس علیه السلام است.
- پدرش امیر المؤمنین على علیه السلام است.
- مادرش ام البنین است.
- به تیر خولى بن یزید، مجروح شد.
- به دست یکى از سپاهیان ابن سعد شهید شد.
- هنگام شهادت
۲۱ سال داشت.
جعفر بن عقیل
-
۲۳ سال داشت.
- مادرش بنت عامر است.
- به دست عبداللّه بن خثعمى یا بشر بن حوط همدانى به شهادت رسید.
عبد الله بن مسلم بن عقیل
- مادرش، رقیه دختر على ابن ابى طالب بود.
-
۲۶ سال و به قولى، ۱۴ سال داشت.
محمد بن ابى سعید
- پدرش، ابو سعید احول از فرزندان عقیل است.
- مادرش شهربانو و بعضى کنیز دانسته اند.
- در بعضى از منابع متقدم، سنش
۲۵ سال آمده است.
ویژگى هاى الگویى جوان عاشورایى
- ارتباط صمیمى و مستمر با امام زمان خویش یا جانشین وى
- صبر و استقامت
- برخوردارى از آگاهى هاى سیاسى
- برخوردارى از آگاهى هاى نظامى
- معرفت بالاى دینى
- خلوص و ارادت قلبى نسبت به اهل بیت علیهم السلام
- حسّ وظیفه شناسى نسبت به اسلام و مسلمانان (غیرت دینى)
- شجاعت و شهامت در صحنه نبرد
- اخلاق حسنه در برخورد با دیگران
- پاک دامنى و عفت
- عشق به شهادت
- ذلت گریزى
- احیاى فرهنگ نماز
- احیاى فریضه امر به معروف و نهى از منکر
- ادب و احترام نسبت به ولى خدا و جانشین وى
معرفى منابع پیشنهادى عاشورا و جوانان
۱. خورشید و جوانان: شرح زندگانى و کرامت حضرت على اکبر
حسینى، محمد، قم، سماء، چاپ اول،
۱۳۸۰، ۲۰۶صفحه.
۲. شبه المصطفى صلى الله علیه و آله ، شرح زندگانى حضرت على اکبر
زجاجى مجرد، مجید، کاشان، مرسل، چاپ اول،
۱۳۷۹، ۱۷۶صفحه.
۳. على اکبر
کمال سید، مترجم: نثار احمد، زین پورى، قم، انصاریان، جلد سوم، چاپ اول،
۱۳۷۷، ۳۲صفحه.
۴. حضرت قاسم بن حسن علیه السلام ؛ شکوفه خونین کربلا
گلى زواره، غلامرضا، تهران، ام ابیها، چاپ اول،
۱۳۷۸، ۱۷۶صفحه.
۵. آشنایى با فرزندان و یاران چهارده معصوم علیهم السلام
امیرى پور، احمد، راز توکل، چاپ اول، تابستان
۱۳۸۰، ۲۵۵صفحه.
۶. برمدار عشق، شرح حال یاران امام حسین علیه السلام
نشر موعود، تهران، چاپ اول، بهار
۱۳۸۱.

 



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 16 اسفند 1393


وظایف جوان منتظر فرج

وظایف جوان منتظر فرج

 

بی شک جوانان از مهم ترین سرمایه های یک جامعه به شمار می آیند؛ چون فطرت و طبیعت پاک جوانان همواره با هیجان و پویایی همراه است.

پیشرفت و تعالی هر جامعه در گرو پیشرفت جوانان آن است. جوانان، بازوی قدرتمند دفاع و سازندگی در هر جامعه می باشند. در تمام جوامع بشری، جوانان، سمبل نشاط و بالندگی هستند و با تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه خود رابطه مستقیم دارند. از این رو، جوانان، پیوسته مورد عنایت ویژه فرستادگان الهی و مصلحان بوده اند.

با توجه به خصلت، مرام و شخصیت جوانان در عصر ظهور، اکثر یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از این گروه سنی هستند؛ چراکه دارای ویژگی هایی هم چون صفای باطن، زیباگرایی، شجاعت و شهامت، نوگرایی، وفاداری، آزادگی، فداکاری و... هستند که تمام این ها در حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نمود می یابد.[1]

حال باید دید جوانانی که عاشق حضرت هستند، در دوران غیبت چه باید بکنند؟

وظایف اصلی و مهم جوانان منتظر در چهار بخش، مورد بررسی قرار می گیرد: 1. معرفت 2. محبت 3. اطاعت 4. فعالیت.

1. معرفت: یکی از مسائل حیاتی و اساسی شناخت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف معرفت است که مایه رشد و تعالی است:

گر معرفت دهندت بفروش کیمیا را

گر کیمیا دهندت، بی معرفت، گدایی

امام علی علیه السلام در فرمایشی به کمیل درباره اصل معرفت می فرماید: «ای کمیل! هیچ حرکت و فعالیتی نیست، مگر این که در آن نیازمند شناخت و آگاهی هستی[2].»

موضوع مهدویت هم نیازمند معرفت و شناخت است؛ لذا جوانان باید با امام زمان خود و مسائل پیرامون او به نحو احسن آشنا شوند. ابونصر( از خدمت گذاران امام حسن عسکری علیه السلام و از کسانی که پیش از غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به حضور آن حضرت، مشرف شده است). در دیداری که با امام داشت، امام از او پرسید: «آیا مرا می شناسی؟» پاسخ داد: «آری؛ شما سرور من و فرزند سرور من هستید.» امام فرمود: «مقصد من، چنین شناختی نیست.» ابو نصر عرضه داشت: «مقصود شما چیست؟ خودتان بفرمایید.» امام فرمود: «من آخرین جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستم و خداوند به برکت من، بلا را از خاندان و شیعیانم دور می کند[3].»

شناخت درست امام،همچنین طریق معرفت واقعی به خدا می باشد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «... ما بر شما سه حق داریم: اینکه به فضل ما معرفت پیدا کنید، پیرو ما باشید و انتظار فرج را بکشید...»[4]

بنابراین در دوران غیبت، شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، رمز حیات و هویت ماست. لازم است به امام خود معرفت داشته باشیم؛ چراکه اگر او را نشناسیم، گمراه خواهیم بود و زندگی جاهلی خواهیم داشت: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت می میرد[5].» همچنین امام صادق علیه السلام می فرماید: «خداوند از بندگان عملی را نمی پذیرد مگر به معرفت و شناخت ما[6].»

2. محبت: محبت تابع معرفت و شناخت است و هرچه شناخت بیشتر شود، محبت نیز بیشتر خواهد شد.

هرگز دل من، چون تو یار دگری نگزید

برخاست که بگزیند یار دگرم بودی

اگر انسان دارای همتی بلند باشد، دنبال محبوب حقیقی می رود. اگر عاشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بشویم و او را دوست بداریم، رنگ محبوب به خود می گیریم و بوی او را با خود داریم؛ چراکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آنقدر ما را دوست دارد که بلاها را از ما دفع می کند و در حق ما دعا می کند. چقدر خوب است این محبت، طرفینی باشد؛ یعنی ما عاشقان هم برای ظهور و سلامتی او دعا کنیم. این طور نباشد که فقط هنگام مشکل و گرفتاری به سراغ او برویم.

باید نوعی زندگی کنیم که دل آن حضرت، خوشنود شود؛ کسی که ادعای محبت و دوستی اولیای الهی را دارد باید عمل به خواسته آنها را سرلوحه اعمالش قرار دهد.

3. اطاعت: یکی از زیبایی ها و لذت های جوانی، گذراندن عمر در راه اطاعت الهی است که باعث توجه و عنایت ربوبی می شود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «خداوند جوانی را دوست دارد که جوانی خود را در راه اطاعت خدا سپری کند»[7].

باید دانست اطاعت از ولی خدا همانند اطاعت از پروردگار است و انسانی که ادعای دوستی با خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را دارد باید سعی در اطاعت داشته باشد.در زیارت جامعه کبیره آمده است«مَنْ أَطَاعَکُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه؛هر کس شما را اطاعت کند ،خدا را اطاعت کرده است ».

«جابر بن عبدالله انصاری» می گوید: «امام باقر علیه السلام به من فرمود: «آیا کسی که ادعای تشیع می کند، همین که بگوید ما را دوست دارد، کافی است؟ سوگند به خدا، شیعیان ما نیستند، مگر آنان که از خدا تقوا می کنند و به امانتداری و زیادی در ذکر خدا و روزه و نماز و نیکی به والدین و... شناخته می شود».

بنابراین جوانِ منتظر باید ضمن اظهار علاقه مندی و محبت به خدا و اهل بیت علیهم السلام ایشان، مطیع فرمان نیز باشد. با این حال اگر مرتکب معصیت شد، آستان الهی درگاه نومیدی نیست؛ بلکه راه توبه و انابه باز است. همانگونه که خود امام زمان علیه السلام هم از خداوند متعال می خواهد که توفیق بازگشت و توبه را به جوانان ارزانی بدارد: «خدایا! به جوانان توفیق توبه و انابه عنایت فرما»[8]

جوان که با ترک شهوات، راه اطاعت را در پیش می گیرد، پرواز ملکوتی را آغاز کرده و بسان ملائک می شود؛ همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خداوند می فرماید: «ای جوانی که شهوت های مبتذل خود را ترک کرده ای! تو در نزد من همانند بعضی از فرشتگان هستی».[9]

4. فعالیت: نقش اصلی جوانان این است که باید در عرصه مهدویت، فعال و پویا و به روز باشند؛ چرا که دشمنان مهدویت بسیار فعال هستند در این بین، توقع از جوانان ایران زمین بیشتر است؛ چرا که در طول تاریخ جایگاه ویژه ای داشته و در آینده هم دارند.

پیامبر درباره یاران ایرانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دست مبارک خود را به شانه سلمان فارسی; نهادند و فرمودند: «منظور از یاران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، هم وطنان این شخص است.» سپس فرمودند: «اگر دین به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمان ها قرار گیرد، مردانی از فارس آن را در اختیار خواهند گرفت»[10]

پس یاران و شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در دوران غیبت، باید بینش های خود را نسبت به خداوند، امام و جهان هستی بالا ببرند چون برنامه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، جهانی است، یاران آن حضرت نیز باید نگاه های وسیع و جهانی داشته باشند و استراتژی درستی را جهت زمینه سازی برای ظهور و انقلاب جهانی حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف طراحی کنند. از طرفی باید روحیه شجاعت، ایثار، بردباری، یکدلی و استواری را نیز در خود تقویت کند.

خداوند به همه ما توفیق کسب صفات و خصال یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را عنایت فرماید تا در مرحله اول یک مهدی باور و در مرحله بعد، یک مهدی یاور و در مرحله پایانی، یک مهدی زیست واقعی باشیم. ان شاءالله.

*.کارشناس تاریخ و مهدویت

1. ر.ک: قرآن، مهدی و جوانان، نگارنده.

[2]. تحف العقول، ص 171.

[3]. «انا خاتم الاوصیاء و بی یدفع الله البلاء من اهل و شیعتی» کمال الدین، شیخ صدوق ج 3، ص 171.

[4]. اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 173.

[5]. کمال الدین، ج 2، ص 409.

[6]. اصول کافی، ج 1، ص 142، باب النوادر.

[7].. میزان الحکمه، ری شهری، ج 5، ص 9.

[8]. «تفضل ... علی الشباب بالانابه و التوبه» مصباح کفعمی، ص 280.

[9]. کنزالعمال، ج 15، ص 785، ح 43106،

[10]. «لوکان الدین معلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء الفارس» معجم احادیث الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ج 1، ص 374.

پدید آورنده : محمدرضا نصوری ، صفحه 12



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 15 اسفند 1393


جوان در قرآن کریم

جوان در قرآن کریم

 

نويسنده: بهزاد كاظمى

قرآن درياى ژرفى از حقايق و معارف است كه هيچ غواصى را ياراى دستيابى به عمق و ژرفاى آن نيست مگر پيامبران الهى و امامان معصوم (ع). و مجموعه اى گرانبها از برنامه ها و درس ها وعبرت هاى زندگى ساز است كه هركس به قدر ظرفيت وجودى خويش و آمادگى روحى اش از آن بهره مى گيرد و عطش كمال خواهى خود را با آب حيات آيات آن فرو مى نشاند.
براى آنان كه بخواهند و روح خود را آماده دريافت و پذيرش حق سازند، همه چيز در قرآن هست، چرا كه خود فرموده است: «لارطب و لا يابس الا فى كتاب مبين» (
۱) (هيچ تروخشكى نيست مگر آن كه در كتاب مبين است) و بايد نيز چنين باشد زيرا كلام حق است و پروردگار عالم و آدم آن را براى رسول خاتم نازل فرموده تا هم ختم كلام باشد و هم كلام ختم. چون كه بالاتر از قرآن هيچ كلامى نتوان يافت و پس از صاحب قرآن نيز هيچ رسولى نخواهد آمد تا كلامى از حق بر او نازل گردد.
اكنون بايد كه جان هايمان را به قرآن بسپاريم و دل هايمان را در مسير وزش نسيم حيات بخش آن قرار دهيم و به حق، آن را امام و پيشواى خود بدانيم كه فلاح و رستگارى ما در پيروى و عمل به تعاليم نورانى آخرين كتاب آسمانى است.
براى آشنايى با يكى از درهاى ارزشمند درياى ژرف قرآن بررسى كوتاهى پيرامون «جوان» در قرآن در زير مى آيد، به اميد آن كه روزنه كوچكى باشد براى مشاهده گوشه اى از نعمت ها و حكمت هاى فراوان اقيانوس بيكران معارف قرآن .
در آيات قرآن مجيد،
۱۰ بار به «جوان» اشاره شده كه در همه آن ها كلمه «فتى» و مشتقات آن (به معنى جوانمرد) به كار رفته است. اين تعبير به نوبه خود درس و تذكر مهمى براى ما است كه «جوان» در فرهنگ قرآن «جوانمرد» است و بايد اصول جوانمردى يعنى پاكى، گذشت، شهامت و رشادت را رعايت كند.
كلمه «فتى» و مشتقات آن در قرآن درباره اشخاص و افراد گوناگونى به كار رفته كه شامل موارد زير است:
۱- حضرت ابراهيم (انبياء / ۶۰)
۲ و ۳- دوست و رفيق حضرت موسى (كهف / ۶۰و۶۲)
۴- حضرت يوسف (يوسف/۳)
۵-همراهان حضرت يوسف در زندان (يوسف/۳۶)
۶و۷- اصحاب كهف (كهف /۱۰و ۱۳)
۸-خدمتگزاران حضرت يوسف در زمان پادشاهى (يوسف /۶۲)
۹و۱۰- كنيزان مومن (نساء / ۲۵) و (نور/۳۳)
قرآن درباره حضرت ابراهيم مى فرمايد: «قالوا سمعنا فتى يذكر هم يقال له ابراهيم» (
۲) (آنان گفتند ما جوانى ابراهيم نام را شنيده ايم كه بت ها را به بدى و زشتى ياد مى كرد)
در شان نزول آيه فوق آمده است كه:
بت پرستان بعد از پايان مراسم جشن بزرگى كه در بيرون شهر برگزار شده بود وقتى كه به شهر بازگشتند و وارد بتخانه شدند با صحنه اى روبه رو گشتند كه هوش از سرشان پريد. به جاى آن بتخانه آباد با تلى از بت هاى دست و پا شكسته و به هم ريخته مواجه گرديدند و فريادشان بلند شد كه چه كسى اين بلا را بر سر خدايان ما آورده است؟ گروهى كه تهديدهاى ابراهيم رانسبت به بت ها در خاطر داشتند و طرز رفتار اهانت آميز او را با اين معبودهاى ساختگى مى دانستند گفتند: ما شنيديم جوانى از بت ها به بدى ياد مى كرد كه نامش ابراهيم است.
طبق بعضى از روايات حضرت ابراهيم در آن هنگام
۱۶ سال داشت. با اين حال تمام ويژگى هاى جوانمردان يعنى شجاعت، شهامت، صراحت و قاطعيت در وجودش جمع بود.(۳)
قرآن ابراهيم و پيروانش را به عنوان الگو و سرمشق نيكو معرفى مى كند و مى فرمايد:
«قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه» (
۴) (همانا در ابراهيم و پيروان او براى شما الگو و سرمشق نيكويى است) همچنان كه پيامبر بزرگ اسلام (ص) را الگو و سرمشق مردم مى داند:
«لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه» (
۵) ( به تحقيق در پيامبر خدا (ص) براى شما الگو و سرمشق است)
اصحاب كهف يكى از داستان هاى بسيار جالب و آموزنده قرآن است كه در دو مورد، از آن ها به «جوان» تعبير شده است: «اذاوى افتية الى الكهف فقالوا ربنا اتنا من لدنك رحمة و هيئ لنامن امرنا رشدا» (
۶)
(آنگاه كه جوانان در غار كوه پنهان شدند از درگاه خدا مسألت كردند، پروردگارا در حق ما به لطف خاص خود رحمتى فرما و بر ما وسيله رشد و هدايتى كامل فراهم گردان)
«نحن نقص عليك نبأهم بالحق انهم فتية امنوا بربهم وزدناهم هدى» (
۷)
(ما داستان اصحاب كهف را به درستى بر تو نقل مى كنيم. آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم)
داستان اصحاب كهف بسيار مفصل و جالب است. در اينجا تنها به قسمت كوتاهى از آن از زبان امام صادق (ع) اشاره مى كنيم. آن ها در زمان پادشاه جبار و گردن كشى بودند كه اهل كشور خود را به بت پرستى دعوت مى كرد و هركس دعوت او را اجابت نمى كرد به قتل مى رساند. گروهى از مردم كه خداى يكتا را پرستش مى كردند و ايمان خود را پنهان داشته بودند تصميم به هجرت از شهر خود گرفتند. در مسير به چوپانى برخورد كردند. او را به پرستش خداى يگانه دعوت نمودند ولى نپذيرفت اما سگ چوپان به دنبال آن ها راه افتاد! و هرگز از آنان جدا نشد. آن ها در پايان روز به غارى رسيدند و تصميم



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 14 اسفند 1393


الگودهی قرآن به جوانان

الگودهی قرآن به جوانان

جوان معمولا در سه حوزه فكر و انديشه، اخلاق و معاشرت اجتماعي، نگراني هايي دارد و خواسته يا ناخواسته به سمت و سويي گرايش پيدا مي كند و در صورتيكه الگويي مناسب به وي ارايه نشود، به الگوهاي نامناسب و نامتناسب روي ميآورد. از اين رو قرآن، در راستاي رسالت هدايتي و تربيتي خود، با بيان داستان هاي واقعي به ترسيم الگوهاي مناسب پرداخته است، كه در اين نوشتار تنها به الگوهاي جوان و يا در سنين جواني مي پردازيم.
الف: حوزه فكر و انديشه
1ـ الگوي مبارزه با عقايد و افكار باطل
الگوي جوان در اين برنامه، حضرت ابراهيم - عليه السلام - است كه در سنين جواني به مبارزه با بت پرستي پرداخت. وي ابتدا با سرپرست خود (آزر) گفتگو كرد و تا آنجا پيش رفت كه از او و همفكرانش بيزاري جست.
قرآن كريم مي فرمايد: (ولقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به عالمين، اذ قال لا بيه وقومه ما هذه التماثيل التي إنتم لها عاكفون) ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم; و از شايستگي او آگاه بوديم. آن هنگام كه به پدرش آزر، و قوم او گفت:اين مجسمه هاي بي روح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مي كنيد؟ در پاسخ گفتند: وجدنا آبائنا لها عابدين) ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مي كردند، ابراهيم واكنش نشان داد و فرمود: لقد كنتم إنتم وآبإكم في ضلال مبين) قطعا هم شما و هم پدرانتان در گمراهي آشكاري بوديد.[1]
چون تواند ساخت با آزر، خليل؟
چون تواند ساخت با رهزن، دليل؟
آري، همان طور كه راهنما و دليل راه، با راهزن سازگاري و همراهي ندارد، ابراهيم خليل هم با آزر بت تراش سازش نمي كند.
و در جاي ديگر فرمود: واذ قال ابراهيم لا بيه آزر إتتخذ إصناما الهه اني إراك وقومك في ضلال مبين) به خاطر بياوريد هنگامي كه ابراهيم به پدرش آزر گفت: آيا بت هايي را معبود خود انتخاب مي كني؟ من، تو و قوم تو را در گمراهي آشكاري مي بينم. [2]
ابراهيم در مرحله نخست، در مقام استفهام انكاري و توبيخي پرسيد: (اين مجسمه ها چيست كه به عنوان خدا پذيرفته ايد و آنان را عبادت مي كنيد؟.) در مرحله بعد كه آنان به تقليد از پيشينيان خود استدلال كردند، ابراهيم در پاسخ، آنان را به گمراهي متهم نمود.
اعلام بيزاري
سپس در مرحله بعد، ابراهيم از بت پرستان اعلام بيزاري كرد، قرآن كريم مي فرمايد: (قد كانت لكم اسوه حسنه في ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انا برإ منكم ومما تعبدون من دون الله) براي شما سرمشقي خوب در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند، وجود داشت، آن هنگام كه به قوم مشرك خود گفتند: (ما از شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد، بيزاريم) . [3]
اظهار دشمني
در مرحله ي بعد ابراهيم، دشمني خود با آنان را ظاهر كرد و گفت: (كفرنا بكم وبدا بيننا وبينكم العداوه والبغضإ إبدا) ما نسبت به شما كافريم و ميان ما و شما عداوت و دشمني هميشگي آشكار شده است. [4]
فقط خوديها
ابراهيم نسبت به همه بت پرستان اعلام بيزاري و اعلان دشمني نمود; يعني نبايد با آنان همزيستي مسالمتآميز داشت. اما چون به آزر وعده استغفار داده بود: (سإستغفر لك ربي)[5]، براي او استغفار كرد. قرآن مي فرمايد: (الا قول ابراهيم لا بيه لا ستغفرن لك)[6] و (ما كان استغفار ابراهيم لا بيه الا عن موعده وعدها اياه) [7]
رو (إشدإ علي الكفار) باش
با ولي چون گل، عدو چون خار باش
2ـ الگوي مبارزه و بت شكني
ابراهيم در ادامه مبارزه خود، به مبارزه با بت پرداخت; يعني او علاوه بر اين كه با (تبر منطق) به جنگ بت پرستان رفت، با تبر آهنين به جنگ بت ها نيز رفت. او با سوگندي كه از پيش ياد كرده و نقشه اي كه از قبل طرح كرده بود مي فرمود: (تالله لا كيدن إصنامكم بعد إن تولوا مدبرين) بخدا سوگند در غياب شما نقشه اي براي نابودي بت هايتان طرح مي كنم،[8] اوهمه بت ها را نابود كرد و تنها بت بزرگ را براي تنبه آنها باقي گذاشت: (فجعلهم جذاذا الا كبيرا لهم لعلهم اليه يرجعون) سرانجام همه آنها، جز بت بزرگشان را، قطعه قطعه كرد. شايد سراغ او بيايند. [9]
جواني به نام ابراهيم
ابراهيم - عليه السلام - طرح و نقشه خود را به اجرا درآورد و بت ها را شكست. ولي چون اين كار دور از چشم مردم انجام گرفته بود، كسي نمي دانست كه چه كسي چنين كاري را انجام داده است، همه مي گفتند: (من فعل هذا بآلهتنا انه لمن الظالمين) چه كسي با خدايان ما چنين كرده است؟ قطعا او از ظالمين است. اما چون پيش از آن، ابراهيم، آنان و بت هايشان را تهديد كرده بود، آن ها شكي نداشتند كه كار ابراهيم است. لذا گزارش دادند كه: (سمعنا فتي يذكرهم يقال له ابراهيم) جواني را مي شناسيم به نام ابراهيم كه از بت ها به بدي ياد مي كرد.
منطق قوي ابراهيم
ابراهيم - عليه السلام - را به محاكمه كشيدند، اما او با منطق قوي پاسخ مي داد و براي بيداري آنها بت بزرگ را سالم نگهداشته بود، تا بگويد: (بل فعله كبيرهم هذا فسإلوه ان كانوا ينطقون) شايد بت بزرگ چنين كرده باشد، برويد از او سوال كنيد، اگر آنها سخن مي گويند. يعني، آنان كه حرف نمي زنند، چگونه مي توانند به حال شما سودمند باشند؟ و اگر كاري از آنها ساخته است، پس آن بت بزرگ، بت هاي كوچكتر را شكسته است و اگر حرفي نمي تواند بزند و كاري از او برنميآيد، پس شايسته پرستش نيست. (إفتعبدون من دون الله ما لاينفعكم شيئا ولايضركم) سپس با اعلام بيزاري از بت و بت پرست گفت: (اف لكم ولما تعبدون من دون الله) اف بر شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد.
ابراهيم تا بدان جا پيش رفت كه آتش نمروديان را به جان خريد: (قالوا حرقوه وانصروا الهتكم) گفتند: او ابراهيم را بسوزانيد و خدايان خود را ياري كنيد.
از آنجا كه خداوند بندگان خود را تنها رها نمي كند، به امر خداوند آتش سوزان، براي ابراهيم سرد و سالم شد: (قلنا يا نار كوني بردا وسلاما علي ابراهيم) . [10]
آتش ابراهيم را دندان نزد
چون گزيده حق بود چونش گزد؟
آتش ابراهيم را نبود زيان
هركه نمرودي است گو مي ترس از آن
ماه با احمد اشارت بين شود
نار ابراهيم را نسرين شود
3ـ الگوي هدفداري
قرآن كريم براي معرفي الگوي هدفداري، شخصيت هاي بزرگي را معرفي مي نمايد. از جمله اين شخصيت ها حضرت ابراهيم است كه آيات مربوط به آن گذشت و گفته شد كه حضرت ابراهيم به هيچ قيمتي حاضر نشد دست از هدف خود بردارد و تهديدها را به جان خريد: (يا ابراهيم لئن لم تنته لا رجمنك و اهجرني مليا) اي ابراهيم اگر دست از كارهايت خرابكاريهايت برنداري، تو را سنگ باران خواهم كرد يا سخنان تندي به تو خواهم گفت. از من دور شو.[11] تا اين كه وي مجبور شد از آنان كناره گيري كند و گوشه عزلت برگزيند.
قرآن از زبان ابراهيم مي فرمايد: (وإعتزلكم و ما تدعون من دون الله...) از شما و بتهايتان كناره گيري مي كنم...[12] در همين راستا، آن حضرت آتش نمرود را نيز پذيرا شد.
نمونه ديگر:
نمونه ديگر هدفداري، اصحاب كهف هستند: اصحاب كهف جواناني بودند خداباور، كه حاضر نشدند دست از عقيده خود بردارند: (انهم فتيه آمنوا بربهم (اصحاب كهف جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان داشتند.[13] و شعارشان اين بود كه: (ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه الها) پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمين است و به جز او خدايي ديگر را نمي خوانيم. [14]
اينان، آنچنان در راه عقيده خود استوار بودند كه حاضر نشدند با طاغوت زمان همنوا شوند، و لذا شهر و ديار، خانه و خانواده و حتي ملك و حكومت را رها كرده و به غاري پناه بردند: (اذ اوي الفتيه الي الكهف قالوا ربنا آتنا من لدنك رحمه وهييء لنا من إمرنا رشدا) بياد آور، هنگامي كه جوانان به غار پناه بردند و گفتند: خدايا، از سوي خودت به ما رحمت بده و زمينه رشد ما را فراهم فرما. [15]
آنان پس از بيدار شدن از خواب به حساب همان زمان ـ كه دوران خفقان و ستم دقيانوس بود ـ باز به فكر طهارت و پاكي بودند و حاضر نبودند غذاي نامناسب مصرف نمايند، لذا به مإمور خريد گفتند: (فلينظر إيها إزكي طعاما فليإتكم برزق منه...) بنگر كه كداميك طعامشان پاكيزه تر است، و مقداري از آن روزي براي شما بياورد. [16]
علم و حكمت زايد از لقمه حلال
عشق و رقت آيد از لقمه حلال
زايد از لقمه حلال اندر دهان
ميل خدمت، عزم رفتن آن جهان
ب ـ حوزه اخلاق
در اين حوزه علمي و عملي، قرآن كريم به معرفي چند الگو پرداخته كه جوانان بايد با شناخت اين نمونه هاي اخلاق و اسوه هاي هدايت، مسير تربيت خود را با آنها منطبق نموده واز رفتار و اعمالشان درس گرفته و به آنان تإسي نمايند:
1ـ الگوي از جان گذشتگي
آيه شريفه: (ومن الناس من يشري نفسه ابتغإ مرضات الله) بعضي از مردم كساني هستند كه جان خود را براي خشنودي خدا، مي فروشند،[17] الگوي از جان گذشتگي است كه قرآن به ما معرفي مي كند. اين مصداق منحصر به فرد، علي بن ابي طالب - عليه السلام - است كه در نهايت از جان گذشتگي، حاضر شد در زمان خطر، به جاي پيامبر - صلي الله عليه و آله - در بستر وي قرار بگيرد.
سنگ تا فاني نشدكي شد نگين
دانشمندان اسلامي از مفسران، مورخان و محدثان مي نويسند، در (ليله المبيت) يعني شبي كه پيامبر - صلي الله عليه و آله - مي خواست از مكه بيرون آمده و به مدينه هجرت نمايد، علي بن ابي طالب - عليه السلام - به جاي پيامبر خوابيد و همه خطرات احتمالي را به جان خريد. لازم به ذكر است در آن زمان تنها حدود بيست سال از عمر شريف امام علي - عليه السلام - مي گذشت.

[18]


[1] . انبيإ، 53.
[2] . انعام، 74.
[3] . ممتحنه، 4.
[4] . ممتحنه، 4.
[5] . مريم، 47.
[6] . ممتحنه، 4.
[7] . توبه، 114.
[8] . انبيإ، 57.
[9] . همان، 58.
[10] . انبيإ، 69.
[11] . مريم، 46.
[12] . مريم، 48.
[13] . كهف، 13. البته در برخي از روايات، نامگذاري اصحاب را به فتي به دليل ايمانشان دانسته اند ر.ك بحار الانوار، ج 14، ص 428.
[14] . همان، 14.
[15] . همان، 10.
[16] . همان، 19.
[17] . بقره، 207.
[18] . ر ك: علامه اميني، الغدير، ج 2 ص 48، و بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج2، ص 202 و 207.

 


2ـ الگوي ايثار و از مال گذشتگي
در اين زمينه نيز الگوي معرفي شده توسط قرآن، حضرت علي - عليه السلام - است كه در سوره «هل آتي» در كنار حضرت زهرا - سلام الله عليها - به عنوان ابرار معرفي شده است.
(ان الابرار... يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزإ و لا شكورا) و غذاي (خود) را با اين كه به آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مي دهند و مي گويند ما شما را به خاطر خدا اطعام مي كنيم و هيچ پاداشي، و سپاسي از شما نمي خواهيم.
[1]
همه محدثان، مفسران و مورخان شيعه و بسياري از دانشمندان اهل سنت معتقدند كه اين آيات در باره علي - عليه السلام - و خانواده اش نازل شده است.
اسكافي مي نويسد: (ما منكر تفضيل و برتري ديگر صحابه بر علي - عليه السلام - هستيم) . تا آنجا كه مي نويسد: (اما در انفاق آنچنان بود كه حتي درحال فقر بر مسكين و يتيم و اسير اطعام نمود) .
[2]
ظاهرا علي و زهرا - عليهما السلام - براي بهبود حسنين - عليهما السلام - از بيماري نذر كرده بودند كه سه روز روزه بگيرند; به هنگام افطار روز اول، غذاي خود را به مسكين دادند، روز دوم آن را به يتيم و روز سوم آن را به اسير بخشيدند و خود گرسنه ماندند.
[3]
محسنان مردند و احسان ها بماند
اي خنك آن را كه اين مركب براند...
مرد محسن ليك احسانش نمرد
نزد يزدان دين و احسان نيست خرد
مال خود ايثار راه او كند
جان خود ايثار جاه او كند
درباره از جان گذشتگي و از خود گذشتگي علي - عليه السلام - به عنوان اسوه و الگو، بايد شركت آن حضرت در جنگ هاي طاقت فرساي زمان پيامبر - صلي الله عليه و آله - (نبردهايي مانند بدر، احد، احزاب...) را نيز ذكر كرد; رشادت هاي عظيمي كه به حق جبرئيل امين درباره آن گفت: (لا فتي الا علي)
[4]
3 ـ الگوي كسب علم
الگوي دانشجويي كه قرآن معرفي مي كند، حضرت موسي - عليه السلام - است كه با آن مقام و عظمتش از بنده اي از بندگان خدا درخواست آموزش كرد. قرآن كريم مي فرمايد: (قال له موسي هل إتبعك علي إن تعلمن مما علمت رشدا)
[5]موسي به او خضر گفت: آيا از تو پيروي كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد است به من بياموزي.
خواب، بيداري است چون با دانش است
واي بيداري كه با نادان نشست
چون گرفتت پير، هين تسليم شو
همچو موسي زير حكم خضر رو
اگرچه معلم موسي در آغاز ـ به دليل ضرورت گنجايش علمي ـ از پاسخ مثبت به موسي خودداري كرد، اما با اعلام آمادگي موسي (ستجدني ان شإ الله صابرا) ان شإ الله مرا شكيبا خواهي يافت، با شرط پيشي نگرفتن موسي از استادش، پذيرفت كه به وي آموزش بدهد و در يك همراهي با وي، به او آموخت كه برخي از امور داراي تإويل هستند و گفت: (سانبئك بتإويل ما لم تستطع عليه صبرا) .
4ـ الگوي مبارزه با خواهش هاي نفساني
الگوي معرفي شده توسط قرآن در اين مورد، حضرت يوسف - عليه السلام - است كه در دوره جواني در خانه عزيز مصر و در كنار زني به نام زليخا زندگي مي كند. يوسف، در اوج جواني و فوران كوره آتشين شهوت و زليخا زني كه از سيمايي زيبا برخوردار است، همه زمينه ها براي كام جويي آنان فراهم است. قرآن كريم مي فرمايد: (و راودته التي هو في بيتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هيت لك قال معاذ الله... و لقد همت به و هم بها لولا ان راي برهان ربه كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشإ انه من عبادنا المخلصين) وآن زن كه يوسف در خانه او بود، از او تقاضاي كامجويي كرد، درها را بست و گفت: بيا به سوي آنچه براي تو مهيا است، يوسف گفت: پناه مي برم به خدا. .. آن زن قصد او كرد، و او نيز ـ اگر برهان پروردگار را نمي ديد ـ قصد وي مي نمود: اين چنين كرديم، تا بدي و فحشا را، از او دور سازيم، چرا كه او از بندگان مخلص خالص شده ما بود.
[6]
زآتش شهوت نسوزد اهل دين
باقيان را برده تا قعر زمين
يوسف، زندان رفتن را پذيرفت، اما به خواهش زليخا كه مطابق غريزه جنسي بود، پاسخ نداد. زليخا گفته بود: (لئن لم يفعل ما آمره ليسجنن وليكونا من الصاغرين) اگر يوسف آنچه را به او دستور مي دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد و مسلما خوار و ذليل خواهد شد.
هرگاه حاكميت در دست نااهلان رند باشد صالحان، محكوم و زنداني مي شونداگر چه همچون يوسف صديق، پيامبري عفيف و معصوم باشند.
چون كه حكم اندر كف رندان بود
لا جرم صديق در زندان بود!
و يوسف در واكنش به تهديد به زندان گفت: (رب السجن إحب الي مما يدعونني اليه) پروردگارا، زندان نزد من محبوبتر است از آنچه كه اينها مرا به سوي آن مي خوانند.
[7] جالب توجه اين كه حضرت يوسف رهايي از گرفتاري شهوت را، لطف الهي مي داند و مي گويد: (والا تصرف عني اصب اليهن وإكن من الجاهلين) واگر نيرنگ آن ها را از من باز نگرداني، به سوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود. [8]
الگو دهي در آيات مربوط به حضرت يوسف - عليه السلام -
در اين آيات نكاتي وجود دارد كه به جوان پر شور ما ميآموزاند، كه هرچند كوره اي مشتعل از آتش سوزان شهوت باشد، مي تواند با تإسي به يوسف - عليه السلام -، خود را از دام شهوت برهاند.
نكته قابل توجه اين كه براي حضرت يوسف همه چيز فراهم بود. اين مسإله كار يوسف را دشوارتر مي كند، زيرا ممكن است براي جوان ما زمينه فراهم نباشد و يا اگر فراهم است قضيه شكل ديگري به خود بگيرد. اما يوسف مي بايست تلاش مضاعف نمايد تا به فرموده قرآن (سوء و فحشا)، را از خود دور كند.
يوسف رنج اين زندان را همچون گنج مي بيند زيرا رحمت الهي در آن مخفي است. همچنان كه مغز ميوه درون پوست خشن قرار دارد
رنج گنج آمد كه رحمت ها در اوست
مغز تازه شد چو بخراشيد پوست
5ـ الگوي طهارت و پاكي
در اين زمينه، قرآن كريم الگويي را معرفي مي كند كه علاوه بر آن كه الگوي همه بشريت است، الگوي ويژه بانوان نيز مي باشد. اين الگو حضرت مريم - سلام الله عليها - مي باشد كه خداوند او را آيت و نشانه اعجاز و قدرت خود معرفي كرده و مي فرمايد: (وجعلنا ابن مريم و امه آيه)،
[9] و نيز ضرب المثل نيكان جامعه بشري قرار داده و مي فرمايد: (ضرب الله مثلا للذين آمنوا... و مريم ابنت عمران...) . [10]
محيط خانواده
حضرت مريم از ابتدا و حتي قبل از ولادت مورد توجه خانواده عمران بود و پيش از تولد او را از قيد ولايت خود رها كرده و تحت ولايت الله و عبوديت او در آورده بودند: (اذ قالت امرات عمران رب اني نذرت لك ما في بطني محررا) هنگامي كه همسرعمران گفت: خداوندا! آنچه در رحم دارم براي تو نذر كردم كه آزاد براي تو باشد، از من بپذير.
در اين زمان، مادر مريم نمي دانست كه فرزند او دختر است و طبق وعده اي كه به خانواده عمران داده شده بود، فكر مي كرد، مولود او پسر است، لذا هنگام وضع حمل گفت: (اني وضعتها انثي و الله اعلم بما وضعت و ليس الذكر كالانثي) خداوندا! من او را دختر آوردم، خداوند خود آگاهتر است. و پسر همانند دختر نيست، كارهايي از پسر برميآيد كه از دختر ساخته نيست. البته نذر مادر مريم مطلق و بدون قيد بود، يعني آنچه در رحم دارم، لذا بدون هيچ واكنش منفي يي گفت: (و اني سميتها مريم و اني اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم) من او را مريم نام گذاردم و او و فرزندانش را از شر شيطان در پناه تو قرار مي دهم.
پذيرش الهي و عنايات ويژه
خداوند، نذر مادر مريم را پذيرفت و مريم را به خوبي قبول كرد و گفت: (فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و كفلها زكريا) خداوند او مريم را به طرز نيكويي پذيرفت و به طرز شايسته اي نهال وجود او را رويانيد و كفالت او را به زكريا سپرد.
[11]
مفسران مي گويند: قبول حسن يعني پذيرش توإم با رضايت و رويش حسن يعني پاكي وطهارت
[12] . در حقيقت اين دو تعبير پذيرش و رويش حسن، بيانگر همان ارزش (اصطفايي) و (تطهير) است كه در قرآن فرمود: (اذ قالت الملائكه يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك علي نسإ العالمين) فرشتگان گفتند: اي مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان برتري داده است. [13]
كفالت زكريا
عده اي داوطلب سرپرستي مريم بودند و با يكديگر منازعه مي كردند، تا اين كه به قرعه كشي تن دادند و قرعه به نام زكريا افتاد: (اذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم)
[14] و در جاي ديگر فرمود: (وكفلها زكريا) . [15]
عنايات ويژه خداوند به مريم در اصطفا و طهارت و قبول و انبات، خلاصه نمي شود، بلكه نشانه هاي ديگري نيز از لطف الهي نسبت به مريم، وجود دارد، از جمله:
غذاي مخصوص
(كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم اني لك هذا قالت هو من عند الله ان الله يرزق من يشإ بغير حساب) هرگاه زكريا وارد محراب او مي شد، غذايي مخصوص در آنجا مي ديد، از او پرسيد اي مريم! اين را از كجا آورده اي؟ گفت: اين از سوي خداست، خداوند به هركس بخواهد بي حساب روزي مي دهد.
روزي بي رنج مي داني كه چيست؟
قوت ارواحست و، ارزاق نبيست
جالب است بدانيم زكريا، با ديدن اين حالت ها آرزوي فرزند كرد و گفت: (هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لي من لدنك ذريه طيبه) در آنجا بود كه زكريا با مشاهده آن همه شايستگي پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: خدايا! به من نيز از طرف خود فرزند پاكيزه عطا كن.
[16]


[1] . دهر، 5 ـ 9.
[2] . ر ك: علامه اميني، الغدير، ج 3 ص 107 ـ 111.
[3] . ر ك: بحراني سيد هاشم، تفسير البرهان، ج 4 ص 414.
[4] . ر ك: بحار الانوار، ج 20، ص 70.
[5] . كهف، 66.
[6] . يوسف، 23 ـ 24.
[7] . همان، 32.
[8] . همان، 33.
[9] . مومنون، 50.
[10]



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 13 اسفند 1393


آفت‏شناسى یا آسیب‏شناسى جوان

آفت‏شناسى یا آسیب‏شناسى جوان

بحث آفت‏شناسى یا آسیب‏شناسى جوان، بحث بسیار مهمى است. حتى از سرمایه‏شناسى و اصل سرمایه - که همان جوانى باشد - کم‏تر نیست ؛ چرا که اگر قدر «نعمت» جوانى را ندانیم و خوب از آن استفاده نکنیم، تبدیل به «نقمت» مى‏شود.(۱)
هموطن جوان من به خوبى مى‏داند که ما به عنوان یک انسان در طول زندگى‏مان همواره در معرض آسیبها و آفتهاى فراوانى قرار داریم. باید بسیار مواظب باشیم تا زندگى سعادتمندانه خود را تبدیل به زندگى شقاوتمندانه نکنیم و از مدت عمر و دوران جوانى به شکل خوبى بهره بگیریم. عموم انسانها در هر سن و سالى که باشند، همیشه در معرض آفتها و آسیبها قرار دارند ؛ اما جوان، شدّت آسیب‏پذیرى‏اش بیشتر است. اینکه انسان، عالم و آدم را دشمن خود بداند و همه حوادث را بدبینانه تحلیل کند، عاقلانه نیست ؛ امّا از سوى دیگر، غفلت در زمینه شناخت آسیبها و دشمنیها نیز زیانبار است.
دنیا گذرگاه عجیبى است و ما که ناخواسته در این دنیا حضور پیدا کرده‏ایم، خوب است بدانیم که نه آمدنمان به این جهان، دست خودمان بوده است و نه رفتنمان. پیدایش ما در این دنیا - که گذرگاهى بین هستىِ جاودانه و نیستىِ جاودانه است - بیرون از دایره انتخاب و اختیار ما بوده است. مدت عمر ما در این دنیا، بر اساس فلسفه آفرینش، براى پیمودن مسیر کمال و یافتن ارتقاى روحى و سعادت همیشگى بوده است ؛ البته اگر بدانیم که چگونه باید از این گذرگاه سخت عبور کنیم، تا پیمودن راه، همراه با سلامتى و سعادتمندى باشد.
باید آگاه باشیم که آفتهاى گوناگون و تیرهاى بلا از هر سو ما را نشانه گرفته‏اند. عجیب دنیایى است! در این دنیاى زیبا و رنگارنگ و دل‏فریب، همه چیز به هم آمیخته است: خوبى و بدى، زشتى و زیبایى، سلامت و بیمارى، ارزش و ضد ارزش، انسانیت و ضد انسانیت، معنویت و مادیّت، حلال و حرام، حق و باطل، حیات و مرگ، دنیا و آخرت، و...
خلاصه! دنیا معجونى است از ارزشها و ضد ارزشها. خیلى باید حواسمان جمع باشد که در این بازار آشفته، گول نخوریم و دست خالى از این دنیا نرویم! همه ما در این دنیا مشغول تجارت و داد و ستد هستیم. چه خوب است مواظب باشیم که چه مى‏دهیم و چه مى‏گیریم! چه به دست مى‏آوریم و چه چیزى را از دست مى‏دهیم! آیا در آخر کار، سود مى‏کنیم یا زیان مى‏بینم! و بالاخره در پایان کار، در پایان دوره جوانى و یا در هنگام خروج از این معرکه دنیا چه چیزى دستمان را مى‏گیرد و در اِزاى آن، چه چیزى را از دست مى‏دهیم و چه چیزى دریافت مى‏کنیم؟ آیا این دو با هم برابرى مى‏کنند؟ در پایان، چه چیزى گریبانگیر ما خواهد شد؟ بهتر است خوب حواسمان را جمع کنیم که: جوانى مى‏دهیم و چه مى‏گیریم؟! پس توجه داشته باشیم که همه چیزْ توى این دنیا به هم پیچیده است.(۲)
مهم‏ترین دوران زندگى
دوران جوانى، درخشان‏ترین دوران زندگى هر انسانى است و این دوران آفتهاى خاص خودش را دارد که بسیار هم ویران کننده‏اند. و بازتابها و آثار آنها بسیار گسترده‏تر و درهم کوبنده‏تر از دوره‏هاى بعدى است. بنابراین، جوان، لازم است توجه بیشترى به این مسئله بکند و ملاحظات زیادى را در زندگى مدّ نظر داشته باشد.
امیر مؤمنان على(ع) خطاب به جوان، تعبیرات مهم و ظریفى دارند که بسیار اهمیت دارد. ایشان دوره جوانى و موقعیت جوان را در نامه سى و یکم «نهج‏البلاغه» که خطاب به فرزندشان نوشته‏اند، با سه جمله توصیف مى‏کنند:
۱ . در تیرْرس حوادث و گرفتاریها هستى!
۲ . هدف بیماریها و امراض گوناگون واقع مى‏شوى!
۳ . (عزیزم!) در معرض آسیبها و آماج بلاها قرار مى‏گیرى!».(۳)
هر سه تعبیر مى‏خواهد موقعیتِ جوان را نسبت به این آفتها و آسیبها - که براى هر انسانى ممکن است پدید آید - حسّاس کند و او را به فکر وادارد و به چاره‏اندیشى بکشاند، تا اینکه جوان توجه داشته باشد و ساده از آن نگذرد و با مسائل و حوادث و رویدادهاى زندگى، عادى و سطحى برخورد ننماید.
پرهیز از بى‏خیالى
جوان عزیز، بهتر است بى‏خیال نباشد و روى کارها و انتخابها و تصمیمات خود، خوب فکر کند و عادى با مسائل، برخورد نکند و از این مطلب که او همواره در زندگى در معرض تهدیدها و آسیبهایى است که سرمایه او را به باد مى‏دهند، غافل نباشد ؛ زیرا اگر غافل و بى‏خیال و یا خیلى خوش خیال بود، آسیبها او را احاطه خواهند کرد و او درهم خواهد شکست و سقوط او قریب‏الوقوع خواهد بود.
چرایىِ گرفتاریها
فلسفه بلاها و گرفتاریها در زندگى، آزمایش انسان است و اگر انسانْ آمادگى لازم را در خود براى مقابله و استقامت و تحمّل آنها به وجود آورد در زندگى سرافراز، پیروز و سعادتمند خواهد گشت و سختیها و دشواریها، نردبان ترقّى و تکامل شده، موجب تعالى روح او خواهد شد؛ چرا که با اندیشه و بینش صحیح و محاسبه و تدبیر در کار، راه مقابله با آن را خواهد آموخت و بهترین
 
دوست و محبوب خود را انتخاب خواهد کرد.
در عرصه اجتماع و زندگى، بیشترین موفقیت بزرگان و دانشمندان در گرو شناخت آفتها و محل آسیبها بوده که توانسته‏اند راه مقابله با سختیها و دشواریها را به‏دست آورند و همواره در آزمایشهاى سخت زندگى، سربلند و پیروز گردند. بنابراین بهتر است جوان در زندگى، خوب حواسش را جمع کند، هوشیار باشد و قدر عافیت و سلامت را بداند.
سلامتى جسم و روان
براى ما، هم سلامت جسم اهمیت دارد و هم سلامت روح و روان . اهمیت دارد که بدانیم همان طور که سلامت جسمى انسان، همواره ممکن است در معرض خطر بیماریهاى آسیب‏زا قرار گیرد، روح و روان ما نیز در معرض آسیبها و آفتهاى روانى فراوانى است.
عاقلانه است که راه پیشگیرى از بیماریها و مقابله با آنها یاد گرفته شود تا بتوان در صورت مشاهده کوچک‏ترین علایم بیمارى، با آن به مقابله برخاست تا بلکه صدمه و آسیب، به حدّاقل برسد. همچنان‏که خداوند متعال در بدن انسان، این امکان را قرار داده است و بدن انسان، خود به خود ، یک سیستم مقابله یا مکانیسم دفاعى دارد و طورى طراحى گردیده و عناصرى در آن تعبیه شده است که به محض ورود کوچک‏ترین میکروب موذى و یا هر عامل محرّک خارجى، بلافاصله از خود، عکس‏العمل نشان داده، به دفاع برمى‏خیزد.
گاهى براى مقابله با ویروسهاى قوى باید توان مقابله را بالا برد. لذا با تزریق واکسنها (میکروبهاى ضعیف شده)، بدن ما بر اثر تمرین مقابله با آفتها و آسیبها کم‏کم مقاوم مى‏شود و با بیماریها و ویروسهاى قوى هم به مقابله برمى‏خیزد و سلامت دستگاههاى مختلف بدن را تأمین



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 12 اسفند 1393


راههای تقویت فرهنگ قرآن و اهل بیت

راههای تقویت فرهنگ قرآن و اهل بیت(ع) در بین جوانان

کشور ما از لحاظ جمعیتی در زمره کشورهای جوان محسوب می شود. درحال حاضر قریب باتفاق نسل جوان و نوجوان ما همواره نشان داده است که طالب معنویت بوده و در عرصه های معنوی نیز این واقعیت، خود را به خوبی نشان داده است. آمار افزایش معتکفین در سالهای اخیر نیز گواه این عرض ماست. نگاهی کوتاه به آمار کسانی که در مراسم شورانگیز عزاداریهای امام حسین(ع) شرکت می کنند نیز نشان از حق جویی این نسل دارد. راه اندازی تشکلهای مذهبی خودجوش مانند آنچه که به نام هیئت های کودکان، نوجوانان و جوانان در خیابانها از دو یا سه روز به محرم شکل و توسط خود آنان سازماندهی می شود، نشان از گرایش آنان به مباحث دینی دارد. آنان تشنه معنویتند و درپی آن راههایی که خودشان به آن می رسند، به عنوان صراط هدایت برمی گزینند و درپی آن می روند که ما از این عطش باید به عنوان یک فرصت و از آزاد گذاردن آنان در جهت دست یازدیدن به مسیرهای غیر تجربه شده و یا مسیرهایی که شارع بر آن صحه نگذاشته است، باید به عنوان یک آسیب و گاه به عنوان یک تهدید نام ببریم.

در این مقاله سعی شده است راههای گسترش فرهنگ قرآن و معنویت در بین جوانان مورد بررسی قرار گیرد.مطلب
را باهم ازنظر میگذرانیم:
اهمیت نهادینه شدن فرهنگ قرآن امام صادق(ع) فرموده اند: «من قراالقرآن و هو شباب مؤمن اختلط القرآن بلحمه و دمه». آن وجود شریف به خوبی تبیین می فرماید که اگر آموزه های قرآنی (و دینی) در جوانی در ذات و گوهر وجودی جوان قرار گیرد، آنگونه نهادینه و تثبیت می شود که در گوشت و خون جوان آمیخته می گردد؛ آمیختگی که به دنبال آن، ثبات در دین و پایداری در ایمان را بدنبال دارد. بنابراین اگر جامعه ما حساسیت این مقطع سنی را درک کند، از این فرصت به عنوان یک فرصت طلایی در بهره گیری از آن، همت ویژه ای را بکار خواهد بست. هرچند قبل از انقلاب، برادران روحانی و مبلغین دینی درپی چند جوان می گشتند تا مفاهیم دینی را به آنان بگویند اما در نظامی که ارکان مدیریتی آن به دست مؤمنین است، باید راههای ارتقای معنویت در بین جوانان شناسایی و بهترین مسیر برای جذب آنان برگزیده شود. تذکر این نکته را هم لازم می دانم و آن اینکه ما وقتی می خواهیم به این مبحث بپردازیم، حتماً نباید بدنبال دست یافتن به مسیرهای جدید باشیم که این خود البته مطلوب است اما بنظر می رسد، کنکاش در مسیرهای تخریب شده و بازخوانی و ترمیم مسیرهای تخریب شده می تواند ما را به نتایج مطلوبی در کوتاه مدت برساند.

1- کانون خانواده:
نقش خانواده در تربیت دینی و افزایش معرفت و انس آنان با قرآن و هدایت بر کسی پوشیده نیست، در اینجا چند آموزه قرآنی ضروری به نظر می رسد: پیامبراکرم(ص) وقتی از جانب حق تعالی، مأمور تبلیغ دین می شود، به امر خداوند قبل از پرداختن به جامعه؛ مأمور تبلیغ دین در خانه می شود. آیه «وانذر عشیرتک الآقربین» یا در آیه 132 سوره طه و آیه 55 سوره مریم به پیامبراکرم(ص) خطاب می شود: خانواده ات را به نماز امر کن «و أمر اهلک بالصلوه » و یا در آیه 6 سوره مبارکه تحریم می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم ناراً». بنابراین اگر بخواهیم با آموزه های قرآنی، راههای گسترش قرآن و سیره اهل بیت را در بین جوانان بررسی کنیم، باید خانواده ها را بر این مهم، حساس، ترغیب و تشویق کنیم (هرچند که پدران و مادران، خود کاستیهایی دارند که ما باید بر اصلاح آنهم هم فکر کنیم.) این مطلب را با آماری از تحقیقی که در یک جامعه آماری به روش تصادفی از میان دانش آموزان اول تا سوم راهنمایی و به نسبت مساوی دختر و پسر (از هر جنس 150نفر) انجام شده، به این واقعیت تأکید کنم که در این تحقیق 33% دانش آموزان، تربیت صحیح دینی را از مسیر خانواده می دانند و بر آن تأکید نموده اند. (کیهان، 18/12/84)
چند پیشنهاد کاربردی:
1- اعضای خانواده هر شب به مدت 10دقیقه در کنار یکدیگر، نصف صفحه از قرآن را باهم تلاوت کنند.
2- خانواده هایی که خودشان از نعمت تلاوت صحیح کلام خداوند محرومند، با بهره گیری از نوارهای صوتی و تصویری، قاری را در آیات تلاوت شده همراهی کنند.
3- هر شب، یک واژه از کلمات قرآنی را باهم یاد بگیرند. البته ترجیحاً ابتدا از واژگان پرکاربرد استفاده شود تا سهل و آسان بودن مسیر فهم قرآن بر همه اعضای خانواده بخوبی روشن و ملموس شود.
4- والدین برای کودکان خویش که قرآن را حفظ می کنند، جوائزی درنظر گیرند و مطمئن باشند که هر میزان روی حفظ آیات هزینه کنند، سرمایه گذاری آنان محسوب خواهد شد که بزودی بهره معنوی و مادی آن را بصورت مضاعف برداشت خواهند نمود.
5- هر دو هفته، باهم یک حدیث را حفظ کنند. احادیث را بصورت کوتاه و کاربردی برگزینند و برای حفظ حدیث هم بهتر است از راهنمایی روحانیون محترم مشورت گیرند.
6- اطاق خواب کودکان و نوجوانان را فرمایش معصومین(ع) (در طول زمان حفظ) روی مقوای بزرگ و زیبا نوشته تا در تیررس دید آنان بطور مدام قرار گیرد.
7- پدران و مادرانی که اهل مطالعه هستند، فقط یک صفحه نسبت به یکی از امامان معصوم(ع) را برای کودکان و نوجوانان خویش بازخوانی کنند.
8- و والدینی که از نعمت سواد یا مطالعه کم بهره اند از کودکان خویش بخواهند یک صفحه از قصه های قرآنی را باهم بخوانند.

2- رسانه ملی:
واقعیت جهان امروز نشان می دهد با گسترش سیستم های صوتی تصویری، خصوصاً تلویزیون، کودکان بخشی از برنامه و وقت خویش را به برنامه های تلویزیونی اختصاص می دهند. براساس یک تحقیق در کشورهایی همچون آمریکا، روزانه بطور متوسط 200دقیقه از وقت کودکان خود را در پای سیستم های صوتی تصویری سپری می کنند که سهم تلویزیون در مجموعه ابزارهای این بخش، از وضعیت بالایی برخوردار است. در کشور ما، کودک، نوجوان و جوان، حداقل روزی یکساعت از وقت خویش را در پای تلویزیون (رسانه ملی) سپری می کنند. اگر با نگاه دینی به برنامه های صداوسیما نگاه کنیم، تأثیرگذاری دینی این برنامه ها تقریباً کمتر از 10% می باشد. من چندین برنامه کودک را که یکی از شبکه های عربستان پخش می کرد، بررسی و ضبط کردم و برای تعدادی از مسئولین نظام ارسال نمودم. در این برنامه ها، کودک را به دو امر خطیر توجه می داد، یک قرآن و دوم نماز، اما واقعیت این است که ما با تکنیکهای هنری، کودک خود را به پای رسانه ملی کشانده و میخکوب هم کرده ایم اما در انتقال مفاهیم ارزشی و دینی گام جدی برنداشته ایم. در تحقیقی که قبلا به آن اشاره گردید، 31% دانش آموزان اعلام کرده اند رسانه ملی می تواند بالاترین اثر را در یادگیری و درک مفاهیم دینی داشته باشد. پیداست صدا و سیما پس از خانواده، نقش بسیار بالایی در این مورد دارد و در فرآیند ابزارهای تربیت امروز، نقش مدارس را به مراحل بعدی تنزیل داده و خود به مرحله دوم صعود کرده، لذا می توان از ابزار ملی در پرورش فرزندان قرآنی و ولائی بخوبی بهره برد.
چند راه کار اجرائی:
1- کارگردانان دین مدار جهت سرمایه گذاری در این بخش شناسائی، تشویق و دعوت شوند.
2- توسط سازمانهای مرتبط با کودک و نوجوان، برنامه های زیبا و کوتاه و یا سریالهایی با محتوای قرآنی و اهل بیت(ع) طراحی و اجرا شود.
3- از نوجوانان بخواهیم با ساخت فیلمهای پیام دار یک، دو دقیقه ای با مفاهیم دینی در ساخت و برنامه های موردنیاز جوانان مشارکت جویند.
4- برنامه های کودک کشورهای اسلامی را رصد و بهترین های آن را که با فرهنگ قرآنی و شیعه ما سازگاری دارد را پخش نمائیم. (و این را بر کارتنهای غربی بی محتوا ترجیح دهیم)
5-در کنار برنامه های مثبت و پیام دار، بتدریج کودکان را از دیدن برنامه هایی که با هویت و فرهنگ دینی ناسازگاری دارد، پرهیز دهیم.
6- با تبیین آموزه های دینی آنان را به نقد برنامه های کم محتوی وادار و بتدریج، ذهن آنان را متوجه ضرر و زیانها و آفتها و عواقب دیدن برنامه های غیرمفید نمائیم.

3- همسالان:
هنگامی که در تاریخ می خوانیم کودکی بر پرتگاه بامی قرار گرفته بود و همه نگران سقوط کودک بودند و هیچکس هم یارای جلو رفتن را نداشت. (چرا که کودک با دیدن بزرگترها، با وجد و یا با ترس ممکن بود حرکتی به جلو داشته و حرکت او منجر به سقوط گردد.) از مولایمان علی(ع) استمداد و راهنمایی طلبیدند. آن حضرت فرمان داد کودکی همسان و همسال کودک را نزدیک او قرار دهند و کودک در شرف سقوط با دیدن همسال خویش متوجه او گردید و بسویش جلب و ماجرا و مشکل حل گردید. در همان تحقیقی که در بخش قبلی به آن اشاره کردم نیز آمار همان جامعه آماری نشان می دهد که جوانان و نوجوانان از همسالان خویش در تربیت و اصلاح دینی اثرپذیر بوده اند. دغدغه خانواده های متدین از اینکه فرزندشان با چه کسی معاشرت دارد و فرزندان خویش را در این موضوع بطور مرتبط و پیوسته مورد سؤال می دهند نیز نشان از اهمیت آن است.
راهکارهای پیشنهادی
1- در جزوه های تربیتی، موضوع دوست یابی صحیح و آثار و عواقب و آثار ناشی از آن بیان گردد.
2- در همین رابطه، نمونه ای از کسانی که با دوستان خوب، رمز موفقیت و ترقی علمی، اخلاقی و دینی را طی کرده اند، بعنوان مصادیق روشن آورده شود.
3- همینطور مصادیقی از کسانی که در خانواده موفق متولد شده اند اما دوستان ناباب، مسیر زندگی آنان را عوض و به تعبیر دینی، راه ضلالت و گمراهی را جایگزین صراط مستقیم انتخاب کرده اند، بیان شود.
4- در سیستم مساجد و مدارس و بسیج، جوانان موفق و در صراط مستقیم قرار گرفته، شناسایی و بوسیله آن ها راههای جذب همسالان بیان گردد.
5- همسالانی که با شیوه های مناسب جذب و در مسیر دین قرار می گیرند، توسط مساجد و مدارس و بسیج تشویق گردند.
6- مباحث دینی با بیانی شیوا از زبان همسالان بیان گردد. بنابراین لازم است تشکلهای خاص شکل گیرد.
7- در کانونهای اصلاح و تربیت حتماً جوانان موفق (که اثرگذار باشند) در جلساتی، به ارشاد دینی جوانان بپردازند.
8- الگوسازی و الگوپروری را در جامعه رایج نموده و توجه هر قشر را با هر سن و سال، به الگوهای موفق همسال خویش معطوف نمائیم.
9- با برنامه سازی، از الگوهای موفق بخواهیم همسالان خویش را در دست یابی به موفقیت های دینی، اخلاقی و علمی، راهنمایی و راز و رمز این موفقیت را به زبان آنان بیان کنند.
10- شکل گیری هدفمند و هدایت شده سازمانهای دولتی (
NGO) توسط جوانان و نوجوانان را تعقیب نمائیم.
11- خداوند تبارک و تعالی وقتی می خواهد شیوه بیان تبلیغ اسلام را به پیامبر اکرم(ص) بیان فرماید، در آیه15 سوره مبارکه آل عمران دستور می دهد که: «ای پیامبر، اگر روحیه خشن و تندی داشته باشی، حتماً از گرد تو پراکنده (دور) می شدند). بنابراین مهمترین تأکید در این بخش باید تبیین مفاهیم قرآن و عترت به زبان لین و دلنشین باشد، لذا شیوه بیان مفاهیم دینی و قرآنی به زبان مذکور بایستی تدوین و به مجریان ذی ربط منتقل گردد.

4- مدارس و دانشگاه ها (مراکز آموزشی):
تقریبا 12سال از زندگی یک فرد ایرانی (دختر و پسر) تا مقطع دبیرستان و پیش دانشگاهی در محیط مدرسه سپری می شود. یعنی با شاخص متوسط عمر یک ایرانی (65 سال) ]یعنی 18% عمر مفید[. نگاهی کوتاه به فرآیندهای آموزش در موضوع آموزه های دینی در مدارس و شیوه های انتقال آن (صرف نظر از تعداد محدودی از مدارس) نشان می دهد که ما در این مبحث کمترین توجه را به مدارس داشته ایم و اگر هم اقداماتی انجام داده ایم، کافی و پاسخگو و انسان ساز نبوده است. امروز چه کسی می تواند ادعا کند اگر آثار و آموزشهای خانوادگی، فردی، محیطی و... که در خارج از مدرسه به جوان و نوجوان منتقل می شود را حذف و چشم امید به 12سال تلاش مربیان قرآنی، دینی و تربیتی مدارس داشته باشیم می توان ادعا نمود که جوان فارغ التحصیل از پیش دانشگاهی ما، جوانی مؤمن محصول آن خواهد بود؟ دغدغه هایی که رهبر انقلاب اسلامی از نظام آموزش و پرورش دارند، همان دغدغه ایست که متدین از آنچه قرار بود در نظام آموزش و پرورش اتفاق بیافتد (ولی حاصل نشده) می باشد. من به چند مورد از دغدغه های معظم له اشاره می کنم:
به قرآن بها داده شود. این موضوع در مدارس ابتدایی از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ هم در قرائت و هم در حفظ کردن، آمادگی بیشتر است. اگر بتوانید به این امر اهتمام کنید و صدقه جاریه ای را از خود به یادگار بگذارید، به توفیق بسیار بزرگی دست یافته اید. وقتی در کشوری بیست میلیون جوان از زن و مرد هست، جا دارد در میان آنها دو سه میلیون اقلا تالی قرآن با آداب و شرایط باشند، یک میلیون اقلا از این جوانها حافظ کلام خدا باشند. توجه به آموزش عربی در مدارس نه با هدف درک مفاهیم پیچیده حوزه ای و نه بمنظور مکالمه، بلکه به نحوی که پس از مدتی آموزش، دانش آموزان بتوانند معانی نماز، دعای کمیل، مکارم اخلاق و... را بفهمند و با مناجات و نحوه سخن گفتن و راز و نیاز با خدا آشنا شوند. احیاء کنید مسائل پرورشی و ارزشی را در مدارس. مدتهاست د رمدارس، مسائل ارزشی خشکیده و به آن کم توجهی شده. برای رشد دیانت و احیای مسائل ارزشی و عبادی و فرهنگی مدارس اهتمام شود. (شرفیایی وزیر و مسئولین آموزش و پرورش، 3/6/76) نسلی که رژیم فاسد، مفسد ظالم و بشدت پلید گذشته را ندیده، نسلی که مقدمات انقلاب را ندیده، نسلی که کتک خوردنها را در دوران غربت ندیده، نسلی که محنت جنگ را با گوشت و پوست خودش لمس نکرده، نو به نو زیر دست شما معلمان می آید. شما می خواهید از این نسل، انسانهایی بسازید که انقلاب را حفظ کنند. (شرفیایی وزیر و مسئولین آموزش و پرورش، 12/2/69)
راهکارهای اجرائی:
1- قبل از اینکه تحول را در دانش آموز جستجو کنیم، معلم را نه از باب اینکه با درس و مباحث کلامی می تواند منشأ اثر باشد، بلکه از این حیث که: «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم».
2- درس عربی با گرایش فهم قرآن و متون ادعیه جایگزین عربی فعلی گردد.
3- حفظ موضوعی آیات قرآن که در زندگی روزمره دانش آموزان کاربرد دارد را در برنامه های آموزشی یا فوق برنامه آنان قراردهیم.
4- حفظ احادیث موضوعی را مبنای آشنایی با سیره ائمه(ع) قرار دهیم و بگونه ای برنامه ریزی کنیم که در هر مقطع (ابتدائی، راهنمائی و متوسطه)، 40حدیث کوتاه اما کاربردی، جانهای تشنه کودکان و نوجوانان و جوانان را سیراب نماید.
5- انس با ائمه اطهار(ع) را از طریق برپایی مجالس زیارت نهادینه نمائیم.
6- زیارات عرفانی کوتاه مثل خمس عشر، مناجات امام علی(ع) در مسجد کوفه و امثالهم را با بیانی زیبا مطرح و جانهای آماده جوانان را به پرواز معنوی تمرین دهیم.
7- معلمین دروس قرآن و اعتقادات را از واجدین شرایط جهت تدریس در این موضوع برگزینیم. 8- مسابقات قرآن و عترت را بعنوان پایه رقابت معنوی دانش آموزان توسعه دهیم.
9- موضوعات مرتبط با کلاس انشاء را موضوعاتی هدفمند از بین آیات موضوعی مورد نیاز دانش آموز طراحی و زمینه تدبر در قرآن را در بین دانش آموزان فراهم کنیم. 10- در پایان هر سال تحصیلی، میزان ارتقای کمی و کیفی دانش آموزان در بحث قرآن و عترت بررسی و در رفع اشکالات برنامه ای و اجرایی اهتمام نمائیم.
11- مدارس موفق در موضوع مذکور را به آموزشگاه های دیگر معرفی کنم.
12- جهت تقویت روحیه تبلیغ آموزه های دینی از دانش آموزان درخواست نمائیم آموزه ای از آموزه های قرآن و عترت (آیه-حدیث) را در جمع همسالان خویش از حفظ بیان و بهترینهای هر ماه یا هر فصل مورد تشویق قرارگیرند.

 

 



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 11 اسفند 1393


تربیت جوان از دیدگاه معصومین

تربیت جوان از دیدگاه معصومین(ع)

 

جوانان با ویژگیهای خاص خود چون قدرت و توان بدنی، فعال و پرتحرک بودن، مقطع سنی مناسب، زمینه و امکان بر عهده گرفتن مسئولیتهای بزرگ و جایگاه ویژه ای در هر جامعه دارند دوره جوانی بهترین و با نشاطترین دوره زندگی است، فرصت جوانی فرصتی استثنائی و زمینه ای مناسب برای برداشتن گامهای بلند و حرکت به سوی کمال مطلوب است، معصومین(ع) در سخنان درربار خود بر اهمیت و لزوم بهره برداری کامل از آن تاکید بسیار نموده اند. علی(ع) فرموده است: «دو چیز است که ارزش و قیمت آنها را نمی داند مگر کسی که آنها را از دست داده باشد. یکی جوانی و دیگری تندرستی. (1) نیز رسول گرامی اسلام در وصیت به ابوذر فرموده است: پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بشمار، جوانیت را قبل از پیری و...» (2) و در قیامت اولین سئوال از جوانی است «رسول خدا(ص) فرموده است: «در قیامت هیچ بنده ای قدم بر نمی دارد مگر اینکه از او سئوال می شود عمرش را در چه کاری فنا کرده و جوانیش را در چه راهی صرف نموده است » (3)

اهمیت دوره جوانی و جایگاه ویژه جوانان ضرورت تربیت آنان را دو چندان کرده است. در این راه بهره گرفتن از شیوه های تربیتی مربیان مطمئن و معصوم، خود ضرورت دیگری است تکیه بر دیدگاهها و سیره انسانهای معصوم در تربیت تردید را از سر راه بر می دارد و انسان را در مسیر پرپیچ و خم تربیت سلامت به مقصد می رساند.

برای پیدا کردن دیدگاههای معصومین(ع) در روایات، واژه های «الشباب، الشاب، الشبان و الفتاء» واژه های کلیدی است که با رجوع به آنهاء;ء در روایات می توان مسائل مربوط به جوان را به دست آورد، قبل از پرداختن به مباحث اصلی تربیت جوان، لازم است معنای لغوی این واژه ها بیان و از لابلای آراء لغویین معتبر محدوده سن جوانی را مشخص نمائیم. برای این منظور اقوال بعضی لغویین معتبر را نقل و سپس به جمع بندی و نتیجه گیری آنها به پردازیم.

1 - زبیدی در تاج العروس «الشباب » را به معنای جوانی و نورس بودن می داند و از محمد بن حبیب نقل می کند که: زمان غلومیت از تولد تا17 سالگی و شبابیت از17 تا 51 سالگی است و از 51 سالگی تا مرگ سن پیری است و دو قول دیگر را نیز نقل می کند که «یکی جوانی را از بلوغ تا 30 سالگی و دیگری از16 تا 32 سالگی و بعد از آن را سن کهولت » ذکر می کند. (4)

2 - ابن منظور در «لسان العرب » ضمن ارائه معنای فوق به حدیثی از «شریح » استشهاد می کند که معلوم می شود جوانی در مقابل صباوت و کودکی است و بعد از بلوغ آغاز می گردد. (5)

3 - طریحی در مجمع البحرین دوره جوانی را قبل از دوره کهولت می داند و نقل می کند که در حدیث، به انسان 30 ساله جوان (الشباب) اطلاق شده است. (6)

4 - فیومی نیز در «مصباح المنیر» جوانی را قبل از سن کهولت به حساب آورده است. (7)

5 - سعید الخوری در «اقرب الموارد» سن جوانی را از بلوغ تا 30 سالگی ذکر کرده است. (8)

6 - احمد بن فارس در مجمل اللغه «دوره جوانی را در مقابل پیری » بیان می کند. (9)

7 - و بالاخره از لغویین متاخر لویس معلوف در المنجد «الشباب » را مترادف «فقاء» می گیرد و سن جوانی را از بلوغ تا حدود 30 سالگی بیان می کند. (10)

نتیجه گیری نهائی

شباب به معنای جوانی و نورس بودن است و با «الفتاء» مترادف است و جمع آن «شباب، شبان، شبیبة » است و از جمع بندی آراء لغت شناسان فوق الذکر چنین بر می آید که جوانی دوره میان کودکی و پیری است و اما اینکه مبدا و منتهای آن چه وقت است؟ قدر متیقن این که بر فرد غیر بالغ «شباب » (جوان) اطلاق نمی شود و جوانی از بلوغ آغاز می شود و قدر مشترک آن سن 30 سالگی است و اما از 30 سالگی تا 51 سالگی محل بحث و نظر است و بر بیشتر از 51 سالگی نیز قطعا جوان اطلاق نمی گردد.

مسائل اساسی جوانان

الف: تحصیل

از عوامل مؤثر در تربیت، فراهم نمودن زمینه تحصیل و دانش است، آگاهی، شناخت عامل مؤثر در هر کار و شرط قدم نهادن در هر مسیر است، علم و دانش چراغ راه حرکت جوان در زندگی است. جوان از طریق دانش به جایگاه اجتماعی شایسته خود دست می یابد و زمینه رشد و تعالی خود را فراهم می نماید. جوان از طریق تحصیل و مطالعه به تجارب گذشتگان دست می یازد و از آنها ره توشه آینده می گیرد، در مقابل با محروم بودن از دانش و تحصیل به ارزش واقعی خود پی نخواهد برد و در انجام وظایف کوتاهی و سرانجام خود را ضایع و بی اعتبار می کند.

امام صادق(ع) فرموده است:

«دوست ندارم جوانی از شما مسلمانان را ببینیم مگر اینکه روز او با یکی از دو حالت آغاز شود: یا عالم و دانشمند باشد و یا در حال فراگیری علم و دانش پس اگر جوان چنین نباشد در انجام وظیفه کوتاهی کرده و اگر کوتاهی کند ضایع می شود و اگر ضایع [و بی اعتبار] شود مرتکب گناه می گردد و قسم به کسی که محمد رابحق مبعوث کرد کسی که مرتکب گناه شود در آتش الهی مسکن خواهد گزید». (11)

تحصیل و دانش آموزی نه تنها برای اعتبار اجتماعی و تامین معیشت جوان ضروری است که ابزار مهم برای حفظ دین است. علی(ع) فرموده است:

«ای گروه جوان آبرویتان را با ادب و دینتان را با علم و دانش حفظ نمایید». دوره جوانی فرصت مناسبی برای تحصیل علم و دانش است چرا که دانش آموختن در سن پیری بازدهی بسیار کمی دارد. رسول گرامی(ص) فرموده است: «کسی که در جوانی دانش فرا گیرد مانند نقش بستن بر سنگ است و کسی که در پیری فراگیرد مانند نوشتن بر روی آب می باشد». (13)

ب: جوان و ازدواج

مهمترین مساله جوان کنترل غریزه جنسی و تربیت جنسی اوست غریزه جنسی در جوان بسیار شدید و خداوند برای بقاء نسل آن را ضروری دانسته است. در روایات معصومین(ع) شدید بودن و لزوم چاره اندیش برای کنترل آن را مورد توجه قرار داده اند. ابن رئاب نقل می کند که زراره در جوانی خدمت امام صادق(ع) شرفیاب شد. حضرت سؤال کردند ای زراره آیا متاهل هستی؟ گفت: خیر، حضرت فرمود: چه چیزی مانع ازدواج تو شده است؟ گفت نمی دانم که آیا ازدواج با اینها [کنیزها] پاکیزه است یا نه؟ آنگاه حضرت فرمود: کیف تصبر و انت شاب؟ چگونه صبر می کنی در حالیکه جوان هستی، برو و کنیزی خریداری کن... (14) تعبیر امام که فرمود: کیف تصبر و انت شاب دلالت بر شدید بودن غریزه جنسی در جوان است چراء;ء که در برابر کارهای سخت و طاقت فرسا صبر معنا دارد.

نیز بخاطر شدید بودن این غریزه است که جرم گناهان شهوانی جوان خفیف تر از دیگران است. عبدالله بن طلحه از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود: «اگر پیرمرد و پیره زن زنا کنند هم شلاق زده و هم سنگسار می شوند و اگر میانسال متاهل زنا کند سنگسار می شود و شلاق زده نمی شود ولی جوانی که در ابتداء سن جوانی است اگر زنا کند فقط شلاق زده می شود و بمدت یکسال از شهرش دور می شود». (15) در مقابل اگر جوان بر تمایل نفسانی خود غلبه کرده و در برابر غریزه خود مقاومت نشان دهد و مرتکب گناه نشود خداوند پاداش فراوان و مقامات معنوی به او عطا می کند.

«ابی حمزه ثمالی از امام سجاد(ع) نقل می کند که مردی همراه با خانواده اش با کشتی به مسافرت رفت، کشتی شکست و همه به جز همسر آن مرد غرق شدند، زن به کمک تخته چوبی از کشتی به جزیره ای پناه برد، در آن جزیره جوانی بود که حرمت خداوند را نگه نمی داشت، وقتی آن زن را دید به سوی او آمد و مهیای عمل ناشایست گردید. زن لرزه بر اندامش افتاد و به آسمان اشاره کرد و جوان وقتی این حالت را مشاهده کرد از کارش منصرف شد و خود را سزاوارتر به ترس از گناه دانست، جزیره را ترک کرد و به سوی اهلش برگشت و تصمیمش بر توجه و بازگشت به سوی خداوند بود در بین راه راهبی با او هم سفر شد، گرمای آفتاب آنها را آزار می داد. راهب گفت: از خدا طلب ابر کنیم تا سایه ای بر ما بیفکند، جوان گفت من نزد خداوند حسنه ای ندارم تا دعا کنم، راهب گفت پس من دعا می کنم و تو آمین بگو، او دعا کرد و جوان آمین گفت. ابر پیدا شد و بر بالای سر آنها حرکت می کرد، به جائی رسیدند که راه جوان از راهب جدا می شد، ابر بر بالای سر جوان حرکت کرد راهب تعجب کرد و به جوان گفت تو بهتر از من هستی و خداوند دعای تو را مستجاب کرد. داستان خود را به من بگو. جوان داستانش را با آن زن تعریف کرد، راهب گفت: گناهان گذشته تو آمرزیده شدند، مواظب آینده ات باش ». (16) از این روایت شریف معلوم می شود که خداوند به او در مقابل غلبه بر هوای نفس و غریزه جنسی مقام معنوی استجابت دعا را عطا فرموده است.

راه حل مشکل غریزه جنسی

برای تربیت جنسی و کنترل غریزه جنسی جوانان راه حل اساسی ازدواج است و بدین خاطر اسلام تاکید فراوان بر امر مقدس ازدواج دارد پیامبراکرم(ص) فرموده است: «هیچ بنائی در اسلام پایه ریزی نشده که نزد خداوند از ازدواج محبوبتر و عزیزتر باشد». (17) ازدواج برای جوانان آثار فراوانی دارد و ما به بعضی از آنها که در این خصوص در روایات ذکر شده است اشاره می کنیم:

1 - حفظ نگاه و غلبه بر شهوت: رسول اکرم(ص) فرموده است «ای گروه جوانان هر کدام از شما که توانایی ازدواج را دارد باید ازدواج کند بدرستی که ازدواج برای حفظ نگاه نگهدارتر و برای عورت مصون تر است ». (18)

2 - مایوس کردن شیطان: بیشترین دامها را شیطان، برای جوانان پهن می کند، ازدواج، جوانان را از خطر دامهای شیطان حفظ می کند «امام کاظم(ع) از پدرانش و آنها از پیامبر اکرم(ص) نقل کردند که فرموده است: «هرگاه جوانی در ابتدای جوانی ازدواج کند شیطان فریاد می زند: ای وای، ای وای، که دو ثلث دینش را از من مصون داشت و باید در دو ثلث باقی از خدا بترسد». (19)

3 - ازدواج مایه سرور و سکون جوان است: امام باقر(ع) فرموده است «در زمان حضرت داود(ع) جوانی یا لباسی ژنده و مندرس، پیش حضرت داود می نشست و سکوت می کرد، در این هنگام عزرائیل رسید و نگاه تیزی به او انداخت. داود(ع) پرسید آیا به این جوان نگاه می کنی؟ گفت: بلی، تا هفت روز دیگر در همین جا دستور قبض روح او را می دهم، داود سبت به جوان ترحم کرد و فرمود: ای جوان آیا همسر داری؟ گفت: نه، من هرگز ازدواج نکرده ام، داود(ع) فرمود، پیش فلان شخص که نزد بنی اسرائیل دارای منزلت بوده برو و بگو داود به تو دستور می دهد که دخترت را به ازدواج من در آوری، و مقدار نفقه ای که لازم داری از او بگیر و نزد همسرت باش و بعد از هفت روز به این مکان بیا، جوان ماموریت را انجام داد و ازدواج کرد و بعد از هفت روز خدمت داود(ع) رسید، داود(ع) از او سئوال کرد ازدواج چگونه بود؟ «قال: ما کنت فی نعمة و لا سرور قط اعظم مما کنت فیه » تا به حال هرگز نعمت و سرور و شادی بزرگتر از ازدواج ندیده ام...». (20)

تعجیل در ازدواج

ازدواج جوانان نه تنها مطلوب و لازم است که باید در آن تعجیل کرد بویژه در مورد دختران جوان که مهیای ازدواج باشند، چرا که از طرفی اجازه ازدواج دختر به دست پدر است و از طرف دیگر دختران از حیاء بیشتری برخوردارند و علاوه بر اینها دختران بطور طبیعی زودتر به حد بلوغ می رسند. امام صادق(ع) از پیامبراکرم(ص) نقل فرموده است که «از حقوق دختر جوان بر والدین این است که در فرستادن او به خانه شوهر تعجیل نمایند». (21) نیز آن حضرت از پیامبر(ص) نقل می کند که فرموده است «ای مردم جبرئیل از طرف خداوند لطیف و آگاه برای من خبر آورد که دختران مجرد مانند ثمره بر درخت هستند، هنگامیکه میوه ها آماده شود و و چیده نشود خورشید آن را فاسد می کند و باد آنها را پراکنده می سازد همچنین دختران مجرد هنگامی که مهیای ازدواج شوند دوایی جز شوهر ندارند و اگر ازدواج نکنند از گناه و فساد در امان نیستند زیرا آنان بشر هستند [و بشر از لغزش و خطاء در امان نیست]». (22)

راه حل برای جوانان مجرد

همانطور که بیان شد راه حل اساسی برای جوانان ازدواج است اما در عین حال برای کسانی که به هیچ وجه امکان ازدواج برایشان نباشد تدابیری اندیشیده شده است. از مهمترین آنها پیشگیری از تحریک غریزه جنسی است. چشم پوشی از نامحرم، دوری از فیلمها و تصاویر مبتذل ویدئوئی و غیر آن، خلوت نکردن با نامحرم، و بطور خلاصه پرهیز از هر نوع ا رتباط غیر ضروری با نامحرم می تواند عوامل مؤثر در پیشگیری از برانگیختن غریزه جنسی باشد. راه دیگری که در روایات مورد توجه قرار گرفته است عبارت از روزه داری است، روزه داری و پرهیز از پرخوری عامل مؤثری در تعدیل غرائز است. پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «ای گروه جوانان هر کدام از شما که قدرت بر ازدواج دارد ازدواج کند و کسی که استطاعت ازدواج را ندارد مدام روزه بگیرد...». (23) البته شاید برای بعضی افراد این شیوه، کمی عجیب به نظر برسد ولی جوانانی که یک ماه رمضان را روزه گرفته اند به خوبی می دانند که ادامه آن در طول سال و لااقل در بسیاری از ایام سال کار مشکل و طاقت فرسائی نخواهد بود.

ج: جوان و اشتغال

از مسائل مهم و اساسی جوان مساله شغل و اشتغال اوست، اشتغال جوان از جهاتی مورد اهمیت است. از سوئی در اسلام کار و اشتغال یک ارزش محسوب می شود و از بیکاری و تنبلی به شدت نکوهش شده است و اشتغال و نوع آن در جامعه مایه اعتبار اجتماعی جوان است و از طرفی دیگر اشتغال وسیله تامین معیشت است و فقر اقتصادی تا حدودی فقر فرهنگی و اخلاقی را برای جوان به همراه دارد. بدین سبب در مکتب اهلبیت(ع) تاکید بسیاری بر اصل کار و اشتغال و هم بر نوع کار متناسب و آبرومندانه شده است. بلکه از حقوق لازم فرزند جوان بر والدین محسوب شده است: امام کاظم(ع) فرموده است: شخصی خدمت رسول خدا(ص) آمده در حالیکه فرزند خود را به همراه داشت، عرض کرد: ای رسول خدا حق این فرزند بر من چیست؟ حضرت فرمود: نام نیکو برایش انتخاب کن، او را تربیت کن، و در جایگاه نیکو قرار بده [زمینه کسب و شغل صالح و مناسب برایش فراهم کن]. (24)

 



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 10 اسفند 1393


کي مي توان ازدواج كرد؟

مقدمه


بسياري از جوانان با رسيدن به سن جواني و هيجانات جنسي ،به دور از آنكه به شرايط ازدواج فكر كنند ،تصور مي كنند كه ازدواج يك امر ساده و احتمالا يك تجربه ي شيرين خواهد بود ولي ازدواج در عين آنكه مي تواند شيرين ترين تجربه زندگي باشد مي تواند بدترين خاطره ها را هم رقم بزند.

ازدواج شروع عشق و محبت ،مسئوليت و همكاري است. بناي محكمي كه استحكامش نياز به محبتي طرفيني و كوششي هماهنگ دارد. و همه اين ها تنها در سايه ي دور انديشي قبل از ازدواج و بردباري پس از آن حاصل مي گردد.

دختر و پسري كه مي خواهند ازدواج كنند بايد داراي شرايط لازم جسماني ، رواني ، عقلي ، اجتماعي و اخلاقي باشند كه در زير ، هر يك از اين ويژگيها مورد بحث و تحليل قرار خواهد گرفت.

1ـ رشد جسماني

در شناخت ميزان رشد جسماني دختر و پسر ، نه فقط بايد ارتباط و همبستگي ابعاد گوناگون رشد را در نظر گرفت ، بلكه رابطه رشد جسماني با عوامل روان شناختي حائز اهميت بسيار است . به بيان ديگر ، بين رشد جسماني و سازگاريهاي رواني - اجتماعي ِ فرد ارتباط نزديك وجود دارد. رشد جسمي در ميزان و الگوي رشد جسماني ، گوناگوني هاي بسياري را به همراه دارد و اين حادثه بدون شك از نظر روان شناختي مهمترين و معني دارترين حادثه اي است كه در طول فرايند رشد جسماني اتفاق مي افتد .

2ـ رشد عقلي

رشد عقلي ، عبارت است از مجموعه فعاليت هاي فرد كه به ادراك ، فهم ، تشكيل مفاهيم ، بررسي معاني ، تفكر و تعقل ، پيش بيني و استنتاج ، برنامه ريزي ، تعيين هدف و انتخاب راهبردهاي براي رسيدن به هدف منتج مي شود . انديشه ، ديدگاه و نگرش فرد نسبت به زندگي جنبه عقلاني شخصيت فرد است .

رشد فكري پس از بلو غ جسماني رو به تكامل مي رود . پس از بحرانهاي بلوغ ، فرد استعدادها ، تواناييها و امكانات محيطي خود را بهتر مي شناسد و نسبت به شخصيت خود بيشتر آگاهي مي يابد . در نتيجه تصميماتش بيشتر از عقل نشأت مي گيرد تا از احساسات .

حضرت علي (ع) در تعريف عقل مي فرمايد : عقل آن چيزي است كه راه ضلالت را از خوشبختي تمييز مي دهد و عاقل كسي است كه هر كاري را در جاي خود انجام دهد .

فردي كه از رشد عقلي برخوردار است داراي ويژگي هاي زير مي باشد :

1) از مسائل درك و فهم بهتري دارد ، براي مثال مي داند كه چرا ازدواج مي كند .

2) در زندگي داراي هدف است .

3) براي رسيدن به هدف واهداف خود در زندگي برنامه ريزي مي كند .

4) در تصميم گيري هاي خود بيشتر از عقلش تبعيت مي كند تا از احساساتش .

5) انتظاراتش از خود و ديگران واقع بينانه است .

6) توانايي حل مساله را دارد ، يعني درباره ي هر مسأله مي انديشد و راه هاي حل آن را مورد ارزيابي قرار مي دهد .

7) از خود و محيطش شناخت دارد .

8) در مواجهه با مشكلات ، موضع گيري هاي صحيح و اصولي دارد .يعني به جاي فرار از مشكلات و يا ناديده گرفتن آنها سعي مي كند با آنها برخورد اصولي كند .

9) فردي مسئوليت پذير است و مسئوليت اعمال ، رفتار و تصميماتش را بر عهده مي گيرد .

10) بر رفتار كودكانه خويش غلبه كرده است و مطابق سن و رشد خود عمل مي كند .

3ـ رشد عاطفي

انسان موجود چند بعدي و در عين حال بسيار پيچيده است . با تمامي ارزش هايي كه براي عقل متصور است ، اما تمام سعادت بشر در گرو تكامل عقل نيست ، بلكه سرمايه ي مهم ديگري به نام عواطف و احساسات در انسان وجود دارد كه به اندازه ي عقل مهم است . انسان به كمك عقل و عاطفه ( دوش به دوش هم ) راه تعالي و تكامل را طي مي كند .

رشد عاطفي و احساسي از شرايط لازم براي ازدواج است و داراي محاسن و مزاياي بسياري است :

1) عواطف و احساسات ، قدرت محركه ي انسان مي باشد .

2) عواطف و احساسات ، عامل اتصال و پيوستگي و تلطيف انسانها و جوامع است .

3) مهر ، محبت و عواطف از مهمترين عوامل موفقيت در زندگي زناشويي است .

فرد برخوردار از رشد عاطفي ، مهار احساسات منفي و مثبت خود را در دست دارد . او در ابراز خشم و ترس ، گريه و شادي ، محبت و غيره در محدوده ي مورد قبول جامعه عمل مي كند ، نه همانند يك كودك .

رشد عاطفي نيز مانند رشد عقلي به سن تقويمي نيست ، بلكه به ميزان يادگيري ، تجارب فرد و از همه مهمتر درتعامل عاطفي كودك با والدين و ديگر بزرگسالان آموخته مي شود . رشد عاطفي مانند رشد جسماني از لحظه ي تولد آغاز مي شود و حتي رفتار عاطفي كودك در هنگام تولد مشاهده مي گردد و بر اثر تعامل با خانواده و ديگر افراد در جامعه رشد مي كند ؛ پس اكتسابي است .

4ـ رشد اجتماعي

رشد اجتماعي ، رابطه ي نزديكي با رشد عقلي و رشد عاطفي دارد . انسان داراي چهار دنياي اجتماعي است : خانواده ، مدرسه ، شغل و دوستان كه فرد را بايد از نظر اجتماعي در آنها مورد ارزيابي و بررسي قرار داد . فردي كه از رشد اجتماعي برخوردار است روابط اجتماعي را بهتر درك مي كند ، به ديگران احترام مي گذارد ، حقوق ديگران را محترم مي شمارد و نقش ، وظايف و مسئوليت هاي مربوط به خويش را به نحو احسن انجام مي دهد . چنين فردي محيط زندگي و اجتماع خويش را خوب مي شناسد ، به ارزش ها و فرهنگ جامعه احترام مي گذارد و رفتار خويش را با ارزش ها و رفتار مطلوب در خانواده ، مدرسه و جامعه تطابق مي دهد ؛ ضمن آن كه در فعاليت هاي اجتماعي مشاركت دارد و مسؤليت هاي اجتماعي را مي پذيرد . امام صادق (ع) مي فرمايد : « كسي كه ازدواج مي كند بايد همسرش را اكرام كند .» يعني به او احترام بگذارد و گرامي اش بدارد .

به بيان كوتاه ، فردي كه از رشد اجتماعي برخوردار است :

1) در فعاليت هاي مختلف درگير است .

2) وظايف و مسئوليت هاي خويش را انجام مي دهد .

3) توانايي ايجاد ارتباط اجتماعي با ديگران را داراست .

4) مسئوليت پذير است .

5) در برخورد با افراد ديگر رفتار سازگارانه اي دارد .

6) در موقعيت هاي مختلف ، متناسب با آنها عمل مي كند .

رشد اجتماعي نيز اكتسابي است و فرد مهارت هاي مربوط به آن را در خانه ، مدرسه و اجتماع فرا مي گيرد .

5 - رشد اخلاقي

از شرايط لازم براي ازدواج ، رشد اخلاقي است . اخلاق يعني خودنظمي در اعمال و رفتاري كه در آن رفاه فرد و ديگران هر دو مراعات شود .

اخلاق ، مجموعه اي از آداب و رسوم ، عادات و الگوهاي رفتاري است كه با معيارهاي مطلوب گروهي كه انسان با آن زندگي مي كند تطابق دارد .

روابط در زندگي زناشويي همانند هر ارتباط اجتماعي ديگرِ بين انسانها ، با در نظر گرفتن ارزش هاي اخلاقي و معنوي زن و مرد است كه منجر به سعادت و معنويت زندگي آنان مي گردد .

اخلاق عبارت از آن چيزي است كه بايد باشد . علماي اخلاق و انبياي الهي ، جامعه را از آنچه كه هست به سوي آنچه كه بايد باشد ، سوق مي دهند . پيامبر گرامي ما مي فرمايد : « من براي تكميل اصول اخلاق و فضيلت برانگيخته شده ام . بسياري از امور و مسائل زندگي زناشويي در چهارچوب اخلاق و فضايل اخلاقي قابل حل است و هر اندازه زن و شوهر متخلق به اخلاق و رفتار پسنديده مانند صداقت و گذشت ، درستي و فداكاري و ... باشند ، زندگي شان از سلامت و آرامش بيشتري برخوردار خواهد بود.

اخلاق آموختني است و يادگيري ارزش هاي اخلاقي از سه طريق اتفاق مي افتد :

1) پاداش و تنبيه

2) تقليد ناخودآگاه از افرادي كه فرد با آنها زندگي كرده است و ايده آلهاي او را تشكيل مي دهند .

3) از طريق تفكر . انديشه و تعمق درباره ي پي آمدهاي رفتار و نتايج رعايت اصول اخلاقي در موقعيت هاي مختلف .

امام صادق (ع) در كتاب الاخلاق مي فرمايد : « براي اقدام به هر كاري به كارگيري فكر و انديشه و مطالعه جوانب مختلف آن و مال انديشي شرط موفقيت و پيروزي است .

بنابراين ترديد نيست كه اخلاق را بايد يكي از مهمترين معيارها و شرايط ازدواج محسوب داشت.



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در چهار شنبه 9 اسفند 1393


درس هايي از ازدواج حضرت زهرا (س) و حضرت علي (ع) براي خانواده‌ها
 

درس هايي از ازدواج حضرت زهرا (س) و حضرت علي (ع) براي خانواده‌ها

نويسنده: سيد عبدالله حسيني دشتي
 

از ماجراي ازدواج حضرت علي‌عليه‌السلام و حضرت فاطمه‌عليهماالسلام نكات بسيار جالبي را مي‌آموزيم كه اگر خواهان سعادتيم و پيروي راستين اسلام، بايستي تا مرز توان تلاش كنيم تا مراحل اول ازدواج بر مبناي صحيحي صورت گيرد، و دوم آنكه ساده‌ زيستي در تمام شوون زندگي جامعه و بخصوص ازدواج راه يابد، و گرنه قيد و بندهاي اجتماعي در امر ازدواج كه بيشتر نشأت گرفته از فرهنگ غير اسلامي و يا ساخته و پرداخته ي ذهن‌هاي كوتاه مادي و اشرافي است چون غل و زنجير بر دست و پاي جوانان و والدين آنها مي‌افتد و هر روز اين غل و زنجير بزرگتر و سنگين‌تر مي‌شود، تا جايي كه امكان هر نوع حركت صحيحي را مي‌گيرد و حيات جامعه را به سوي نابودي مي‌كشاند، و بر فساد و نابساماني‌هاي رواني و مشكلات اخلاقي مي‌افزايد.

درس‌هائي كه از ازدواج حضرت علي و فاطمه زهرا عليهماالسلام مي‌گيريم از اين قرار است:

1- كفو و همتا بودن:

يكي از اصول اساسي و رازهاي موفقيت ازدواج، كفو و همتا بودن دختر و پسر با هم است، زيرا تنها در صورت همتا و همشأن بودن دو زوج است كه درك متقابل آنان از يكديگر امكان‌پذير است.

برخي تصور مي‌كنند كفويت تنها به شرائط ظاهري از قبيل مسائل نژادي و يا وضعيت مادي و رفاهي بستگي دارد. در صورتي كه چنين نيست، بلكه همتايي و هم سوئي آرمان‌ها، خواست‌ها و تمايلات روحي و رواني افراد، ميزان آگاهي‌هاي علمي و ديني و ميزان تعهد عملي به مكتب و مذهب، و ارزش نهادن به ويژگي‌هاي اخلاقي و فرهنگي است.

اگر مسئله همتايي نبود، بدون ترديد دختران زيبايي در مدينه بودند كه از ازدواج با حضرت علي عليه‌السلام خرسند مي‌شدند. اما او حتي از آنان خواستگاري هم نكرد و براي حضرت فاطمه عليهماالسلام نيز خواستگاران فراواني بودند امّا حضرت فاطمه عليهماالسلام و پيامبرصلي‌الله عليه و‌آله به اين وصلت‌ها راضي نشدند تنها حضرت فاطمه عليهماالسلام و روح والاي او بود كه زيبايي‌ها و شكوه معنوي حضرت علي‌عليه‌السلام را درك مي‌كرد . در اين مورد پيامبر اكرم صلي‌الله عليه وآله فرمودند: اگر خدا علي را نمي‌‌آفريد براي فاطمه كفو و همتايي وجود نداشت. (1)

2- خواستگاري بدون واسطه

خواستگاري بدون هيچ تشريفات و حضور واسطه انجام شد و حضرت علي‌عليه‌السلام شخصاً به خواستگاري حضرت فاطمه عليهماالسلام از پيامبر صلي‌الله عليه وآله اقدام نمود.

3- شرط اول : رضايت دختر

پيامبر گرامي صلي‌الله عليه وآله بدون رضايت دخترش حضرت فاطمه عليهاالسلام به خواستگار پاسخ مثبت نداد.

4- قناعت

در تهيه جهيزيه به ضروري‌ترين و ابتدائي‌ترين وسائل زندگي در آن عصر بسنده شد، از سيرت پيامبر اسلام صلي‌الله عليه وآله مي‌آموزيم كه بايستي در الگوي مصرف تجديد نظر كنيم و در زندگي فناپذير و زودگذر دنيا به حداقل ممكن قناعت ورزيم تا از گذرگاه پرهياهوي زندگي سبكبار بگذريم و تن به بردگي اين و آن ندهيم.

مگر حضرت فاطمه عليها‌السلام دختر پيامبر صلي‌الله عليه وآله رهبر بي‌نظير مسلمانان نبود؟ مگر از نژاد بني‌هاشم يعني اصيل‌ترين و شريف‌ترين تيره‌هاي عرب به حساب نمي‌آمد؟ مگر مادرش حضرت خديجه عليهما‌السلام ثروتمندترين زن عرب در عصر خويش نبود؟ مگر از همه جهات علمي فردي آگاهتر و انديشمندتر از همگان نبود؟ مگر پيامبر گرامي اسلام صلي‌الله عليه‌ وآله نمي‌توانست جهيزيه زيادي را همراه دخترش كند؟

پاسخ همه اين سوالات «مثبت» است اما منش و روش پيامبر عظيم ‌الشأن اسلام صلي‌الله عليه و‌آله و خاندانش بر ساده‌ زيستي استوار است . (2)

متأسفانه در برخي خانواده‌ها به خصوص قشر مرفه جامعه جهيزيه دخترانشان نمايشگاه بين‌المللي كاملي است از لوازم خانگي داخلي و خارجي كه برقش چشم‌هاي ظاهربين را خيره مي‌كند.

5- مهيا كردن خانه براي ورود عروس

اكنون ببينيم علي بن ابيطالب عليه‌السلام شهسوار اسلام و محبوب‌ترين مردان و نزديكترين آنان در نزد خدا و رسول خدا چه داشت و چه تهيه كرد:

ابن شهر آشوب در مناقب نقل مي‌كند: كه حضرت علي‌عليه‌السلام نيز اتاق خود را براي عروسي آماده كرد. بدين ترتيب كه:

ابتدا مقداري ماسه كف اطاق پهن كرد و چوبي هم تهيه نمود به دو طرف اتاق وصل كرد تا لباس‌هاي خود را روي آن بيندازد، و يك پوست گوسفند هم كف اتاق انداخت، و يك بالش نيز كه داخلش را از ليف خرما پر كرده بودند در آنجا نهاد. (3) همين .

پي نوشت‌ها:

1- ينابيع الموده، ص 177 و 237.
2- زندگاني فاطمه زهرا عليهاالسلام تأليف محمد قاسم‌پور با مقدمه آيت‌الله مرعشي نجفي ص47. 3- زندگاني حضرت فاطمه عليهما‌السلام و دختران آن‌حضرت مولف سيدهاشم رسولي محلاتي ص‌56.

 



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در چهار شنبه 9 اسفند 1393


چند سوال مهم براي جلسات خواستگاري
 

چند سوال مهم براي جلسات خواستگاري



يكي از دلايل شكست در زندگي زناشويي اين است كه افراد پيش از ازدواج مكالمه طولاني و جدي با يكديگر ندارند. در اينجا سوالاتي را مطرح كرده‌ايم كه به شما در شناخت بهتر همسر آينده‌تان كمك مي‌كند. حقيقتا اين سوالات كليد طلايي هستند و اگر شما و همسرتان اين نكات را از يكديگر بدانيد امكان شكست در ازدواج‌تان كمتر خواهد بود.

چه عادت‌هايي دارد؟

آيا شما سحرخيز هستيد؟ همسر آينده‌تان چطور؟ چند ساعت در شبانه‌روز تلويزيون تماشا مي‌كنيد؟ آيا طرف مقابلتان آدم ولخرج، مقتصد يا خسيسي است؟ چقدر كار مي‌كند؟ بهتر است بدانيد همسر آينده‌تان چقدر زمان صرف حمام رفتن، خوابيدن يا كارهاي شخصي‌اش مي‌كند؟ آيا اين زمان‌ها با ساعت طبيعي زندگي شما در تداخل است يا نه؟

زبان ابراز عشق طرف مقابلتان چيست؟

وقتي از صميم قلب به كسي كه دوستش داريد حرف‌هاي دلتان را مي‌زنيد در او احساس عشق را بيدار مي‌كنيد. برخي افراد زماني‌كه يك هديه دور از انتظار از طرف مقابل دريافت مي‌كنند به اوج عشق مي‌رسند. روشي كه به وسيله آن افراد به عشق مي‌رسند «زبان عشق» آنهاست. اين زبان مي‌تواند تماس فيزيكي، سپري كردن اوقات فراغت با يكديگر يا كلمات عاشقانه و هديه باشد. مطمئن شويد كه زبان عشق يكديگر را پيدا كرده‌ايد.

ممكن است شما از آن دسته افرادي باشيد كه دوست داريد در عمل محبتتان را ثابت كنيد . در اين صورت با فردي كه خواهان ابراز محبت با شعر و كلمات رمانتيك است ، به سختي مي توانيد به زبان مشترك ابراز محبت برسيد.

نظر طرف مقابل در مورد فرزند چيست؟

آيا شما فرزند مي‌خواهيد؟ چند تا؟ آيا شما و همسر آينده‌تان بر سر تعداد فرزندان موافق هستيد؟ بسيار مهم است كه هر دو موافق يك نوع روش تربيتي خاص باشيد. اگر شما از آن دسته افرادي هستيد كه مي خواهيد فرزندتان بسيار مستقل و آزاد رشد كند ، نمي توانيد با فردي كه معتقد است بايد در تربيت بسيار سخت گير بود ،بدون بحث و كشمكش زندگي كنيد.

روابط خانوادگي او چگونه است؟

خانواده او چگونه هستند؟ افراد خانواده چگونه با يكديگر رفتار مي‌كنند؟ دانستن اين مطالب به اين معنا نيست كه شما حتما در آينده خانواده‌اي شبيه خانواده همسرتان خواهيد داشت، اما به شما در شناخت بهتر و بيشتر او كمك مي‌كند. بيشتر شخصيت او در همان خانواده شكل گرفته است. همه خانواده‌ها مشكلاتي دارند ، از ابتدا موضع خود را مشخص كنيد ، آيا دوست داريد با آنها بيش از حد صميمي ‌شويد يا مي‌خواهيد فاصله را با آنها نگه داريد؟

طرف مقابل چگونه از پس لحظات سخت بر مي‌آيد؟

ازدواج هميشه آسان نيست، اختلاف نظر هميشه وجود دارد. گاهي اوقات شما و همسرتان هر دو خسته‌ايد و به كمي ‌تنهايي نياز داريد. در كنار مشكلات كوچك مشكلات بزرگ هم به وجود مي‌آيد. از دست دادن شغل، بارداري بدون برنامه‌ريزي، سقط بي دليل جنين، فوت يكي از اعضاي خانواده، تصادف ماشين، بيماري‌هاي جدي،... همه و همه مشكلات غيرقابل پيش‌بيني هستند. آيا شما و همسرتان در مواجه با اين مشكلات دلسرد مي‌شويد؟ آيا شما يا همسرتان براي كنترل امور به يكديگر كمك مي‌كنيد؟ آيا يكديگر را در شرايط سخت تنها نمي‌گذاريد ، حتي اگر زندگي آن طور كه تصور مي‌كرديد پيش نرفته باشد؟

آيا هر دو اعتقادات مذهبي يكساني داريد؟

همسر آينده شما ممكن است يا بسيار مذهبي باشد يا اصلا مذهبي نباشد ، اما به هر حال بيشتر افراد حد معقولي از مذهب را در زندگي‌شان دخالت مي‌دهند. اگر شما و همسرتان اعتقادات مذهبي متفاوتي داريد ، چگونه مي‌خواهيد فرزندانتان را تربيت كنيد؟ حتما لازم نيست كه بر سر كوچكترين مسائل ديني با هم موافق باشيد ، اما بايد در اصل پيرو يك اعتقاد باشيد.

قبل از ازدواج چشم هايتان را باز كنيد و بعد از آن ببنديد.

انتظار او از ازدواج چيست؟

از كار خانه گرفته تا حساب‌هاي پس‌انداز، همسرتان از شما انتظار دارد در زندگي زناشويي چه مسووليتي داشته باشيد؟ شما از او چه انتظاري داريد؟ آيا انتظار داريد يك زندگي زناشويي عاشقانه داشته باشيد يا فكر مي‌كنيد اين كارها مربوط به پيش از ازدواج است؟

هر دو طرف بايد منظور و انتظار واقعي خود از ازدواج را بدانند و براي درك انتظارات طرف مقابل كوشش كنند.

اهداف زندگي طرف مقابلتان چيست؟

در لحظاتي كه بسيار عاشق هستيد و مطمئنيد اين دختر يا پسر همان است كه مي‌خواهيد ، فراموش نكنيد هدف‌هاي زندگي طرف مقابل را بشناسيد. يك سوال قديمي‌ وجود دارد كه همه بايد از همسر آينده خود بپرسند: « تو در 10 سال آينده خود را كجا مي‌بيني؟» يا «مي‌خواهي 20 سال آينده چه زندگي داشته باشي؟»

اهداف شغلي طرف مقابلتان چيست؟ كجا مي‌خواهد زندگي كند؟ دوست دارد در جايي ثابت باشد يا هر جا باد مي‌وزد برود؟

هر كس يك طرح يا آرزوي اصلي دارد. دريابيد آيا شما مي‌خواهيد همسفر روياهاي همسر آينده‌تان باشيد يا نه!؟

البته نمي‌توانيد همه چيز را در مورد همسرتان بفهميد. گذر زمان شما را پخته‌تر خواهد كرد و مطالب بيشتري در مورد هم مي‌فهميد. اگر مسائل اصلي و اوليه را از ابتدا درست كنار هم قرار دهيد مي توانيد به داشتن يك زندگي موفق اميد وار باشيد.

 



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در چهار شنبه 9 اسفند 1393


ازدواج عاملي براي دستيابي به روزي

بيشتر جوانان به دليل واهمه از مشكلات اقتصادي و هزينه هاي بالا در تشكيل خانواده ،ازدواج را به تاخير انداخته تا پس از جمع آوري و اندوخته كردن مال و اطمينان كامل گام پيش نهند كه بايد به جوانان گفت كه روزي دست خداست.

اين جمله را شايد از طرف پدر و مادر و اقوام به گوشتان خورده باشد"مگه ماها كه ازدواج كرديم اولش چي داشتيم"!"روزي دست خداست."

در حال حاضر جوانان مشكلات اقتصادي و مستقل نبودن را سد راه ازدواج و تشكيل خانواده مي دانند و برگزاري مراسم و هزينه هاي سنگين و توقعات طرف مقابل با داشتن يك حقوق كارمندي كافي نمي دانند.

اگر جوانان به زندگي گذشتگان و پدر و مادرشان توجه داشته باشند همه آنها از زندگي در خانه پدربزرگان و دور هم با وسايل ابتدايي و ساده مي گويند و بعد از چند سال و داشتن دو سه فرزند صاحب همه چيز از جمله خانه بزرگتر و وسايل بهتر شدند.

جوانان بايد از زندگي پدر و مادرها و كساني كه چند ساله ازدواج كردند مي توانند درس بگيرند كه زندگي ساده ولي با صبر و گذشت و به دور از افراط و تفريط ، توانسته اند يك زندگي خوب و متوسط داشته باشند.

جوانان زمان ازدواج و داشتن زندگي مستقل را زماني كه خانه و ماشين و درآمد كافي براي برگزاري مراسم عروسي را داشته باشند مي دانند و از ازدواج كردن واهمه دارند.

بيشتر جوانان به دليل واهمه از يك زندگي مستقل،ازدواج را به تاخير انداخته تا پس از جمع آوري و اندوخته كردن مال و اطمينان كامل گام پيش نهند.

اما اغلب اين گونه دغدغه ها براي جوانان روا نيست، زيرا با حداقل ها نيز مي توان زندگي را آغاز كرد،چون رزق و روزي در گرو ازدواج است.

در همين زمينه بسياري از احاديت و آيات قرآني آورده شده است،"خانواده تشكيل دهيد كه آن براي شما روزي آور است"و رسول اكرم(ص) در كلام شيرين ديگري مي فرمايد:"با زنان ازدواج كنيد كه آنان،ثروت و روزي مي آورند."

نه تنها عنايت الهي در ازدواج محسوس است، ازدواج عاملي است براي دستيابي به روزي.

اما نمي‏توان صرفا به دليل كار يا شغل كم درآمد ، امر مهم ازدواج را ناديده گرفت و معيارهاي مهم ديگر را فراموش كرد و نياز به داشتن زندگي مشترك را فقط به دليل نداشتن پول، كنار گذاشت. همان طور كه در احاديث ديگر ديده‏ايم ، به فرموده پيامبر(ص) :" بي همسران را همسر دهيد ، زيرا با اين كار ، خداوند ، اخلاق آنان را نيكو و روزي‏شان را زياد مي‏كند و به جوان‏مردي شان مي‏افزايد". از اين نكته بر مي‏آيد كه به واسطه امر مهم ازدواج، خداوند، شخص را در به دست آوردن شغل (كه همان وسيله روزي است) ، ياري مي‏كند.

درست است كه براي تأمين اكثر نيازهاي بشريت، پول مهم است، اما بعضي از تاخير در ازدواج ها واقعا از بي پولي نيست بلكه راضي نبودن به آن اندازه دارايي است كه مي تواند يك زندگي دونفره ي ساده را تشكيل داد.

ديدگاه كارشناسان و صاحب نظران نيز در اين خصوص اين است:"جوانان موانع اقتصادي را مهمترين مشكل ازدواج و ادامه تحصيل را مقدم بر امر ازدواج مي‌دانند".

"مشكلات اقتصادي ، بالابودن هزينه تهيه جهيزيه ، ميزان مهريه ، اجاره و خريد خانه ، بالابودن هزينه مراسم عروسي، مشكلات فرهنگي و موانع خانوادگي و اجتماعي را از ديگر موانع سد راه ازدواج جوانان مي دانند".

"اما كارشناسان بر اين باورند بهترين راه تامين هزينه‌هاي مربوط به ازدواج را تامين هزينه‌ها از سوي والدين، پس‌انداز و توان مالي شخصي، وام گرفتن از بانكها و صندوق‌هاي قرض الحسنه است و جوانان در آغاز زندگي مي توانند به راحتي اين مشكلات را حل كنند".

فلسفه رزق و روزي بعد از تشكيل خانواده در بين جوانان بايد به يك باور اعتقادي تبديل شود تا از ازدواج و تشكيل خانواده ترسي نداشته باشند.

براي حل بحران بالا رفتن سن ازدواج همه بايد دست به دست هم بدهيم . هر كس در حد توان خود . اگر در حال حاضر جوانان كمي از سختگيري‏ها بكاهند و با دقت و به آساني به آن بنگرند و فقط به داشتن شغل مناسب و درآمدزا و به اندازه كفاف نيازهاي يك خانواده ، خود را قانع كنند ، شرايط ازدواج را مهيا ساخته اند.

 



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در چهار شنبه 9 اسفند 1393


نگاه اسلام به آشنايي بين دختر و پسر پيش از ازدواج

بسم الله الرّحمن الرّحيم

نگاه اسلام به آشنايي بين دختر و پسر پيش از ازدواج

برخي معتقدند بايد آشنايي و صميميت پيش از ازدواج وجود داشته باشد تا دو فرد يكديگر را به خوبي بشناسند و پس از آن زندگي مشترك را شروع كنند اما بايد بگوييم كه عشق واقعي و علاقه مندي حقيقي بين دو جنس ، زماني ايجاد مي شود كه دو فرد ارتباط خود با يكديگر را به سادگي تزلزل پذير ندانند؛ از سوي ديگر هر يك براي جلب نظر ديگري دست به رفتار نمايشي نزنند. در آشنايي هاي پيش از ازدواج اين مسئله بسيار ديده مي شود. امروزه غرب از طريق تجربه كردن اين روابط و آشنايي ها ، به نحو چشمگيري نهاد خانواده را متزلزل ساخته است. در غرب ظلم آشكاري به جنس زن مي شود، زيرا زنان پيش از اين كه به سن قانوني و شرعي براي برقراري روابطشان با جنس مخالف برسند، مورد بهره برداري جنسي مرد قرار مي گيرند و در بسياري مواقع پس از آن ، مطرود مي شوند. 1 دوستي هاي قبل از ازدواج كه به عشق معروف است، عامل تعيين كننده ازدواج نيست ، زيرا ازدواج نوعي مشاركت در يك اجتماع كوچك (خانواده) است كه در آن دو انسان مي بايد از جهات گوناگون با يكديگر تناسب عملي داشته باشند. پس آن چه عامل تعيين كننده است، همتايي و هم كفو بودن زن و مرد است. در صورتي كه در انتخاب همسر، همگوني مراعات شود، نيازي به برقراري روابط صميمانه پيش از ازدواج نخواهد بود، بلكه بايد تأكيد كنيم كه چنين روابطي مي تواند بيش از آن كه مفيد باشد، مضر و تهديد كننده نهاد خانواده در جامعه به شمار آيد. با نگاهي به آمار مي توان ديد كه آمار طلاق بين كساني كه قبل از ازدواج ارتباط هاي دوستانه داشته اند بالاتر است. از طرفي آشنايي و ارتباط دختر و پسر در محيط اجتماع ، بيش تر از آن كه معرفت ساز باشد، فروزنده هوس ها و معرفت سوز است. عمدتاً ديده مي شود فرد آن گونه كه هست، خود را نشان نمي دهد يا به سبب محبت و عشقي كه ايجاد شده، نمي تواند عيوب طرف مقابل و جوانب مختلف قضيه را بسنجد . بيشتر رفتارها در آشنايي هاي خياباني به شكل هاي تصنعي ابراز مي شود.

البته قبول داريم اگر شناخت صحيحي در ازدواج باشد، آمار جدايي كم مي شود، ولي چه بسا ازدواج هايي كه در اقوام نزديك انجام مي شود و با آن كه دو طرف از كودكي همديگر را مي شناختند، ولي بعد از ازدواج فهميدند به درد هم نمي خورند. اين ها همه گواه آن است كه ارتباطات قبلي نمي تواند مشكل شناخت را حل كند، بلكه مشكل شناخت، بيش تر به آفات شناخت برمي گردد كه در رأس آن ها تعلق قلبي پيدا كردن به طرف مقابل است. 2

بهترين راه آن است كه دو طرف با اطلاع خانواده و با مشورت از آنها، از همديگر شناخت پيدا كنند. شناخت پيدا كردن لزوماً به اين معنا نيست كه روابط دوستانه خياباني برقرار كنند كه در بسياري از مواقع ، هدف اصلي كه شناخت باشد، نه تنها تأمين نمي شود، بلكه چه بسا شناخت كاذبي به وجود مي آيد كه آثار آن در آينده وقتي ازدواج صورت گرفت، ظاهر مي شود.

در بسياري از مواقع ، شناخت شخصيت واقعي و رفتارها و ويژگي ها از طرف دوستان، فاميل ها خانواده ، محيط كار و... به دست مي آيد.

به همين خاطر ازدواج هايي كه از اين طريق ها صورت گرفته، كمتر به جدايي ختم شده است.

در مورد نظر اسلام بايد گفت: با توجه به اهميت ازدواج و نقش آن در سرنوشت انسان، اسلام زوجين را به بصيرت و شناخت دقيق فرا خوانده است. هرگز اسلام راضي نيست دختر و پسر بي گدار به آب زنند و چشم بسته عمل نمايند. هر عقل سليمي حكم مي كند دو نفري كه يك عمر با هم زندگي مي كنند، پيش از ازدواج كاملاً يكديگر را ببينند و با هم صحبت كنند. در روايات معصومين به اين مسئله توجه شده است .

شخصي در زمان پيامبر (ص) زني را خواستگاري كرد اما گويا او را خوب نديده بود. حضرت فرمود :

« اگر او را ديده بودي، اميد سازش و تفاهم بيش تر و زندگي تان با دوام تر بود». 3

حتي در روايتي امام صادق (ع) فرمود: «اگركسي قصد سوء استفاده نداشته باشد، مي تواند به گيسوان و زيبايي هاي (ظاهري) زن نگاه كند». 4

براين اساس فقها فرموده اند: هر يك از زوجين مي توانند بدن ديگري را با شرايط ذيل به منظور تحقيق ببينند:

1 – نگاه به قصد لذت نباشد؛

2 – ازدواج بستگي به اين نگاه باشد؛

3 – مانعي از ازدواج اين دو در ميان نباشد. 5

البته بعضي از فقها نگاه را به صورت و دست ها منحصر كرده اند. 6

بنابراين دختر و پسر پيش از ازدواج مي توانند به صورت غير مستقيم از طريق نامه يا واسطه و معرّف و به صورت مستقيم به گفتگو و ديدن (با نظارت والدين و بزرگ ترها كه در جريان امر قرار دارند) همديگر را بشناسند، به شرط آن كه حدود اسلامي رعايت شود.

-----------------------------

پي نوشت ها :

1 – علي اصغر احمدي، روابط دختر و پسر درايران ، ص 109.

2 – مجموعه مقالات هم انديشي، ج2، ص 489.

3 – وسائل الشيعه، ج14، ص 61.

4 – همان، ص 60.

5 – سيد مسعود معصومي، احكام روابط زن و مرد، ص 187.

6 – همان، ص 188.



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در چهار شنبه 9 اسفند 1393


ازدواج از ديدگاه سه دين بزرگ الهي
 

ازدواج از ديدگاه سه دين بزرگ الهي

نويسنده:دكتر حسين حميديان


همه ما مي‌دانيم كه مسئله ازدواج جزو احوال شخصيه است و در تعريف احوال شخصيه نيز گفته‌اند كه مجموع صفات انساني است كه به اعتبار و ارزش آنها يك شخص در اجتماع داراي حقوق شده و آن حقوق را اجرا و اعلام مي‌كند، مانند تابعيت كه وضعيت فرد را نسبت به دولت معين مي‌كند، لذا قواعد مربوط به تابعيت را هر كشوري به صورت جداگانه براي اتباع خود تنظيم مي‌كند و اگر كسي مطابق اين قواعد نباشد، بيگانه محسوب مي‌شود.
در حقوق بين‌الملل خصوصي اتباع هر كشور در هر كجاي دنيا كه باشند، در مسائلي چون اهليت و شخصيت و به طور كلي در احوال شخصيه مانند ازدواج، طلاق، اقامتگاه، ارث، وصيت، فرزند خواندگي، ولايت، حضانت و قيمومت و ... تابع قوانين دولت متبوع خود خواهند بود و اسناد سجلي آنان معتبر شناخته مي‌شود و مأموران كنسولي يك كشور در كشور ديگر نيز وظيفه دارند نسبت به تنظيم اسناد براي اتباع خود در خارج از كشور اقدام كنند.
قانون مدني ايران نيز در ماده ۷ اين حق را براي
تباع خارجه مقيم در خاك ايران از حيث مسائل مربوط به احوال شخصيه و اهليت، حقوق ارثيه در حدود معاملات تابع قوانين و مقررات دولت متبوع خود دانسته است كه اين ماده در واقع استثنائي است بر ماده ۵ قانون مدني ايران كه طبق آن همه سكنه ايران اعم از اتباع داخله و خارجه را مطيع قوانين ايران دانسته است. لازم به توضيح است منظور از اتباع خارجي مندرج در ماده ۷ اعم است از اهل كتاب و غير كتاب لذا شامل پيروان آيين بودايي و برهمايي نيز مي‌شود. پس قوانين احوال شخصيه قوانيني هستند كه به اعتبار شخصيت فرد وضع مي‌شود و موضوع آن افراد هستند.
مفهوم بيگانه در قانون مدني و قوانين شرعي:
طبق قانون مدني بيگانه كسي است كه داراي تابعيت كشوري غير از كشور ايران باشد. يعني غير ايراني باشد. پس كلمه بيگانه در برابر كلمه هموطن به كار برده مي‌شود، اعم از اينكه اين شخص عقيده اسلامي داشته باشد، يا پيرو عقايد ديگري مانند مسيحيت يا يهوديت باشد، يا آنكه اصلاً عقيده‌اي نداشته و مشرك باشد. اما بيگانه در قوانين شرعي فقط به غير ايراني گفته نمي‌شود، بلكه به كسي اطلاق مي‌گردد كه غير مسلمان باشد لذا مسلمانان ساير كشورها بيگانه تلقي نمي‌شوند، چون در بينش اسلامي مرز، مرز عقيدتي است، نه مرز جغرافيايي و كشورهاي اسلامي تا رسيدن به وحدت نهايي ناگزير به پذيرش بعضي از قواعد حقوقي همانند مرزها و امثال آن هستند. از اين ديدگاه مرز جغرافيايي با حكومت جهاني واحد اسلامي مغايرت دارد.
ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان در اسلام:
طبق نظر فقهاي شيعه ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان جايز نيست و قانون مدني ايران نيز با تأسي از فقه اسلامي در ماده ۱۰۵۹ اعلام نمود: «نكاح مسلمه (زن مسلمان) با غير مسلم (مرد غير مسلمان) جايز نيست» با توجه به نظر فقهاي اسلامي و همچنين ماده فوق الذكر، اولاً: در اين قضيه فرقي بين اهل كتاب و غير كتاب قائل نشده. ثانياً: فلسفه منع ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان خوف از تأثيرپذيري زن از عقايد غير اسلامي و مبتني بر كفر شوهر است چون از اين ديدگاه زنان از موقعيت ضعيف‌تري نسبت به مردان برخوردارند و در صورت ازدواج با غير مسلمان احتمال متأثر شدن زن از عقيده شوهر بيشتر است. اين ممنوعيت مبتني بر قرآن و اعتقادات اسلامي است.
عملكرد كشورهاي اسلامي در اين خصوص:
در برخي از كشورهاي عربي ازدواج مرد مسلمان با زن غير مسلمان اهل كتاب جايز است. در كشور كويت ازدواج مرد با زن غير مسلمان و يا زن با مرد غير مسلمان جايز نيست و قوانين اين كشور اجازه چنين امري را نمي‌دهد. در كشورهاي سوريه و الجزاير نيز مقرراتي شبيه مقررات مندرج در ماده ۱۰۵۹ قانون مدني ما اعمال مي‌شود، يعني ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان را جايز نمي‌دانند. در كشور لبنان ازدواج مردان مسلمان با زنان اهل كتاب به ثبت مي‌رسد و عكس آن نيز ممكن است. در كشور مصر چنين چيزي ممكن نيست و در كشور عربستان نه تنها ازدواج با اهل كتاب ممنوع است، بلكه ازدواج زن و مرد اهل تسنن با زن و مرد شيعي نيز رسميت ندارد.
ازدواج مرد مسلمان با زن غير مسلمان در اسلام و قوانين مدني:
مفهوم مخالف ماده ۱۰۵۹ قانون مدني مي‌گويد: منعي براي ازدواج مرد مسلمان با زن غير مسلمان وجود ندارد و يا حداقل در اين باره ساكت است، اما در بين فقها در خصوص اين موضوع اختلاف نظر است. بعضي از فقها نكاح موقت مرد مسلمان با زن غير مسلمان را بلا مانع مي‌دانند، اما در ازدواج دائم اختلاف نظر وجود ندارد و به اتفاق آراي فقهاي شيعه جايز نيست.
فلسفه مخالفت فقهاي شيعه در امر ازدواج با غير مسلمان:
در رابطه با ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان خوف از تأثير پذيري عقايد و آيين مرد است، زيرا سلطه مرد و احاطه او بر زن از ديدگاه فقهاي شيعه مسئله قابل انكاري نيست و با توجه به اينكه اسلام برتري كفار را بر مسلمانان نمي‌پذيرد، لذا اين ازدواج جايز نيست، اما فلسفه منع فقهاي شيعه در خصوص ازدواج مرد مسلمان با زن غير مسلمان آن است كه زن به عنوان مادر نقش بسيار عمده‌اي در پرورش فكري كودكان و ساختار اعتقادي آنها ايفا مي‌كند و در واقع دامن مادر دبستان اوليه طفل است و هموست كه شخصيت او را در دوران طفوليت شكل و نقش مي‌دهد و در واقع معمار واقعي و اصلي شكل‌گيري و تكوين شخصيت كودك كسي جز مادر او به حساب نمي‌آيد، لذا از اين رو اسلام اجازه نخواهد داد كه كودك مسلماني در دامن مادري پرورش يابد كه هيچ گونه تعهدي نسبت به حفظ ارزش‌هاي اسلامي ندارد.
اساس اين عقيده آيه كريمه‌اي است كه مي‌فرمايد: با مشركان تا زماني كه ايمان نياورده‌اند ازدواج نكنيد. (سوره بقره ۲۲۱) فقهايي كه مخالف ازدواج مرد مسلمان با زن غير مسلمان حتي به صورت موقت هستند، معتقدند كه حكم آيه فوق عام و روشن است و شامل ازدواج دائم و موقت هر دو مي‌شود. اما موافقان اين امر مي‌گويند در ازدواج موقت چون هدف تشكيل خانواده و تربيت اولاد نيست و بيشتر ارضاي غريزه مد نظر است، خطري براي جامعه اسلامي ندارد و بلامانع است. ذكر اين نكته ضروري است كه اگر مرد مسلمان با زن غير مسلمان كه خارج از اديان رسمي باشد ازدواج كند، آن ازدواج باطل است (مانند ازدواج با يك زن بودايي.)
ازدواج زن شيعه با مرد اهل تسنن:
طبق اصل ۱۲ قانون اساسي پيروان مذاهب اهل تسنن يعني مذاهب حنفي، شافعي، مالكي و حنبلي و همچنين زيديه در انجام مراسم مذهبي، در تعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه (ازدواج، طلاق، ارث و وصيت) تابع فقه خودشان بوده و طبق مقررات مربوط به مذاهب آنها در دادگاه‌ها و دعاوي مربوطه عمل خواهد شد. همچنين است در خصوص اقليت‌هاي ديني مسيحي، كليمي و زرتشتي كه طبق همين اصل در انجام مراسم ديني و در احوال شخصيه و تعليمات ديني طبق آيين خود عمل خواهند كرد. رأي وحدت رويه شماره ۳۷ ديوان‌عالي كشور نيز ناظر بر اين موضوع بوده و دادگاه‌ها را در تنفيذ وصيتنامه ايرانيان غير شيعه ملزم به رعايت قواعد خود آنها كرده است.
آيين يهود و مسئله ازدواج زنان

 


نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در چهار شنبه 9 اسفند 1393


آسیب شناسی جوانان در آیینه قرآن و امامان

آسیب شناسی جوانان در آیینه قرآن و امامان

در این نوشتار، تلاش شده تا نوجوانان و جوانان در دهکده جهانی مورد آسیب شناسی قرار گیرند . قرآن کریم حضرت یوسف را به عنوان «سمبل » پاکی معرفی کرده و خطرها و آسیب هایی که این جوان پاک دامن را تهدید می کرده، برشمرده و با کمک و با توسعه ای همه جانبه بر پیروانش عرضه شده است .

حقیقتا داستان بسیار شیرین حضرت یوسف ( علیه السلام) «زندگی نامه » واقعی جوانان حقیقت جو است و شیوه زندگی کردن نوجوانان و جوانان را در گستره خود قرار داده است . پس در جواب این سؤال که:

آیا داستان یوسف ( علیه السلام) قابل توسعه است؟ و آیا عنصری دانستن آن قابل اثبات می باشد؟ باید گفت: قرآن در روایات، کتاب «جری » معرفی گشته، یعنی مانند آفتاب و ماه در جریان است و بر انواع مصادیق قابل تطبیق است . از این رو هم طبق روایات یک آیه از قرآن نیز بر هر موردی که قابل انطباق باشد تطبیق می گردد; هرچند که ربطی به مورد نزول آیه نداشته باشد . عقل هم همین سلیقه و روش را صحیح می داند، چون قرآن برای هدایت همه انسان ها و در همه زمان ها نازل شده است .

بنابراین داستان حضرت یوسف ( علیه السلام) همان سرنوشت و فراز و نشیب زندگی یک جوان قدسی است و گستره زندگی تمام جوانان را در هر زمان و مکانی، تحت پوشش قرار می دهد . از این رو «جوانان قرآن » باید یوسف گونه با آسیب ها و آفت ها مقابله نمایند . از این رو سوره یوسف را - که سوره جوانان و زندگی نامه یوسف ( علیه السلام) است - مطالعه کرده و از آن الگو بگیرند .

حد آسیب و آفت اخلاقی، در تهدید جوانان

همان طوری که صفات پسندیده، انسان را به معراج می برند، صفات ناپسند نیز انسان را به گمراهی می کشانند . یکی از صفات ناپسندی که زندگی انسان را به نابسامانی می کشاند، حسادت است . «حسد» نهال ایمان را می سوزاند و فرد و جامعه را با خطر جدی مواجه می سازد . آتش حسد، حد و مرزی نمی شناسد، بلکه فراگیر بوده و دامن گیر همه افراد می گردد . خداوند در همین زمینه می فرماید: «اذ قالوا لیوسف واخوه احب الی ابینا منا ونحن عصبة ان ابانا لفی ضلال مبین » (1) آنگاه که (برادران او) گفتند: همانا یوسف و برادرش (بنیامین) نزد پدرمان از ما که گروهی نیرومند هستیم محبوب ترند . همانا پدرمان (در این علاقه به آن دو) در گمراهی روشنی است .

اولین آسیبی که این جوان ملکوتی را با خطر جدی مواجه ساخت، «حسادت خودمانی » بود . حسادتی که از درون خانه شعله ور شده، حس حسادت، برادران را به طرح نقشه ای وادار ساخت، بعضی گفتند: «یا یوسف را بکشید و یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید تا محبت پدر یک پارچه متوجه شما بشود .» (2) این بود دو پیشنهاد پلیدی که در بین برادران به خاطر حسادت مطرح شد:

«حسن یوسف دیده اخوان ندید

از دل یعقوب کی شد ناپدید» (3)

لذا امام سجاد ( علیه السلام) می فرماید:

«اللهم سلم لی قلبی من البغی والحسد والکبر والعجب والریاء والنفاق و سوء الاخلاق; خدایا! قلب و جان مرا از سرکشی، حسد، خودبزرگ بینی، از خود راضی بودن، خودنمایی، دورویی، و اخلاق ناپسند، سلامت بدار .» (4)

حسد، یک بیماری روانی ای است که جان و جامعه انسانی را نابود می کند . لذا باید با دعا و عوامل معنوی ای که ائمه معصومین ( علیهم السلام) بیان کرده اند آن را مداوا نمود .

بنابراین حسد را باید از طریق دعا درمان کرد، نه دارو و عوامل مادی .

حضرت علی ( علیه السلام) می فرماید:

«فان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب; (بر هم حسد مورزید که) حسد ایمان را می خورد - چنان که آتش هیزم را نابود می کند .» (5)

البته حسادت های دشمنان معنویت، مرموزتر و شکننده تر از حسادت آدم های معمولی است، زیرا سرمنشااش مسائل سیاسی - اجتماعی است . دنیای امروز به صورت مجتمعی از همسایگان و دهکده ای کوچک درآمده است . به طوری که با همدیگر رفت و آمد داشته و از رفتار همدیگر آگاه و باخبرند . در یک چنین دهکده ای جهانی، دشمن به راحتی از همه چیز و همه کس اطلاع دارد . به راحتی می تواند قشرهای مختلف هر جامعه را شناسایی کرده و مورد هجوم فرهنگی و مانند آن قرار دهد . بنابراین آسیب شناسی جوانان باید با نگرشی جهانی و کلی مورد بررسی قرار گیرد، نه در یک جامعه بسته و محدود . به هر حال حسودان جهانی پیروان حضرت یوسف را در سراسر جهان مورد تهدید قرار داده، و برای تمام آن ها طرح و نقشه شومی تدارک دیده اند .

گرچه آسیب ها و آفت ها در حیاط خلوت منزل و درون خانه، پیروان حضرت یوسف راتهدید می کند . اما دشمنان خارجی و داخلی ای که با پاکی و معنویت مخالف اند، کمتر آنها را فراهم می کنند . به عنوان مثال می توان به پخش برنامه های مبتذل ماهواره ای و امثال آن اشاره کرد .

لذا امام سجاد ( علیه السلام) می فرمایند:

«بارخدایا! مشرکان را به مشرکان گرفتار ساز تا از دستیابی بر سرزمین های مسلمانان بازمانند، و آنان را با کاستن عددشان از کاستن مسلمین باز دار و رشته اتحادشان را بگسل تا از همدستی بر ضد مسلمین باز مانند .» (6)

بنابراین باید برای محفوظ ماندن جوانان از خطر دوری از معنویت و فرار از حقیقت و اخلاق انسانی تلاش کرد و از هر نیرو و امکاناتی استفاده نمود; گرچه خود جوانان هم باید با هوشیاری و فراست با نقشه های ضد انسانی دشمنان و دوستان مقابله کرده و از دام آنها فرار کنند .

چهره های دروغین، در کمین جوانان

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

«قالوا یا ابانا انا ذهبنا نستبق وترکنا یوسف عند متاعنا فاکله الذئب وما انت بمؤمن لنا ولو کنا صادقین » (7) گفتند: ای پدر! ما برای مسابقه رفتیم و یوسف را نزد اثاثیه خود گذاشتیم و گرگ او را خورد . هرچند ما راست بگوییم، اما تو باور نخواهی کرد .

گرگ ها، برای خوردن دست به درندگی نمی زنند، بلکه به خاطر شهوت رانی و خون آشامی است که خوی درندگی را در آنها تقویت کرده . از این رو هیچ وقت آرام نمی گیرند و تمام توان خود را به کار می بندند . در عین این که گرگ ها نسبت به بعضی از حیوانات دیگر مانند: پلنگ، نهنگ، شیر و شتر، جثه کوچکتری دارند، اما به جهت صفت «خون آشامی » سمبل «درندگی » می باشند:

ای صبا در دل یوسف مگو یعقوب را

آشتی کردند یارانش ولی گرگ آشتی (8)

گرگ صفتی و خوی درندگی در جامعه ناسالم جهانی امروز، موج می زند . امام علی ( علیه السلام) در نامه ای به عبدالله پسر عباس یا عبیدالله برادر عبدالله فرموده:

«. . . و ایتامهم اختطاف الذئب الازل دامیة المعزی الکسیرة . . . ; و چون مجال بیشتری در خیانت به امت، به دستت افتاد، شتابان حمله نمودی و تند برجستی و آنچه توانستی از مالی که برای بیوه زنان و یتیمان نهاده بودند بربودی . چنانکه گرگ تیز تک برآید و بز زخم خورده و از کار افتاده را برباید . . . به خدا اگر حسن و حسین چنان می کردند که تو کردی از من روی خوش نمی دیدند و به آرزویی هم نمی رسیدند، تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید شده نابود گردانم .» (9)

امام علی ( علیه السلام) زندگی رانت خواران و راحت خواهان را مورد آسیب شناسی و کالبد شکافی قرار می دهد و آنان را با گرگ تیز تکی که بز زخم خورده و از کار افتاده را برباید، مقایسه و تشبیه می کند .

به هر حال اگرچه جوانان یک جامعه مانند یوسف از شر گرگ صفتان روزگار در امان نیستند، اما با توکل به خدا و پیمودن راه انسانیت و حقیقت می توانند از موج حمله های آنها در امان باشند . خداوند هم پشتیبان و یاور انسان های پاک و ملکوتی است .

حضرت علی ( علیه السلام) در یک آسیب شناسی عمیق و دقیق، گرگ صفتان تمام زمان ها را مورد خطاب قرار می دهد، می فرماید:

«. . . و کان اهل ذلک الزمان ذئابا، و سلاطینه سباعا، و اوساطه اکالا، و فقراؤه امواتا . . ولبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا; پیشوای قوم باید با مردم خود به راستی سخن بگوید و پراکندگی مردم را به اجتماع تبدیل کند، و ذهن خود را آماده پذیرفتن گرداند [. . . در غیر این صورت] باطل بر جای استوار شود، و نادانی بر طبیعت ها سوار و کار ستمکار بزرگ گردد، و دعوت (به حق) اندک و کم خریدار شود، و روزگار چون درنده ای دیوانه حمله آرد، و باطل آرمیده برخیزد، و در کار دین جدایی پذیرند، در دروغ با هم وست باشند و در راست با یکدیگر دشمن شوند . و چون چنین شود، فرزند - با پدر - کینه ورزد و باران، کشت ها را بسوزاند، فرومایگان درهم پخش کنند، و جوانمردان تهدیدست مانند . مردم این زمان گرگانند، و پادشاهانشان درندگان، و فرودستان طعمه آنان، مستمندان همانند مردگان باشند . سرچشمه راستی خشک شود و چشمه دروغ جوشان گردد . راستی را به زبان به کار برند، ولی در دل با هم دشمن اند . گناه و نافرمانی سبب پیوند گردد و پارسایی موجب ریشخند، و اسلام به طور وارونه جلوه دهند و کسی سخن حق نگوید .» (10)

بنابراین از دیدگاه امیرالمؤمنین ( علیه السلام) ریا و دورویی، گرگ صفتی و خوی درندگی، آسیب هایی هستند که می توانند افراد جامعه، خصوصا جوانان را به کام خود فرو برده و از مسیر انسانیت و پاکی منحرف سازند . لذا در عصر ما هیچ کس نمی تواند رهبری قافله جوانان جهان را بر عهده بگیرد مگر این که خود از تمام پلیدی ها و حیله ها به دور باشد و نفس خود را با صفات پاک انسانی آراسته گرداند . بنابراین بهترین راهنمای بشریت - در رسیدن به سعادت - همان رهبران معنوی اند .

چالش ها و موانع رشد معنوی جوانان

در داستان حضرت یوسف ( علیه السلام) آمده:

«وجاءت سیارة فارسلوا واردهم فادلی دلوه قال یا بشری هذا غلام واسروه بضاعة والله علیم بما یعملون » کاروانی فرا رسید و آب آورشان را فرستادند . او دلوش را در چاه انداخت و گفت: مژده باد، این پسرکی است . . .» (11)

چاه را تو خانه ای بینی لطیف

دام را تو دانه ای بینی ظریف (12)

معمولا اشیای قیمتی - مانند طلا - و انسان های باارزش و اندیشمند - مانند جوانان فعال - در تیررس دشمنان و گرگ صفتان تیز دندان قرار دارند . جوانان هر مرز و بومی، سرمایه های انسانی و معنوی آن کشوراند، و انرژی های متراکم زیادی را در خود ذخیره دارند .

کیم - وو - چونگ می گوید:

«در میان تمام چیزهایی که جوانی به همراه دارد، مهمترینشان آرزوهاست . مردمانی که آرزو و هدف دارند فقر نمی شناسند، زیرا شخص به اندازه هدف هایش ثروتمند است، جوانی دورانی از زندگی است که حتی اگر شخص هیچ چیز نداشته باشد، ولی هدف داشته باشد، نیازی به اشک و غبطه خوردن ندارد . تاریخ متعلق به کسانی است که در زندگی هدف دارند، آرزوها، اهداف، آمال و امیدها قدرت هایی هستند که با آنها می توان جهان را متحول ساخت، ملت هایی که برنامه دارند سرانجام اهدافشان به واقعیت منتهی می شود .» (13)

لذا این نیروهای سرشار از انرژی و تحرک، مورد هدف دشمنان قرار می گیرند . از این جهت برای به دام انداختن جوانان از «دام های متنوع » استفاده می کنند و از «تنوع دام ها» لذت می برند . گاهی گرگ منشی پیش می روند و زمانی هم از چاه ها و چالش های موجود در جامعه مدد می گیرند تا جوان روشن ضمیر را زمین گیر نمایند و به تباهی بکشند که عامل مهم افسردگی و بی انگیزه شدن جوانان است; چنان که برادران حضرت یوسف ( علیه السلام) نیز او را فدای بلهوسی و صفت زشت حسد و خودخواهی خودشان کردند و نوجوانی مثل یوسف (علیه السلام) را از بسیاری فرصت های نوجوانی محروم ساختند .

البته چاهی که دشمنان، در عصر جاهلیت جدید و عصر فضا در مسیر جوانان قرار داده اند شکل عوض کرده و با تنوع بیشتری جلوه نموده است . چاه و چاله، در عصر جاهلیت جدید، دارای لایه هایی متعدد و متنوع است و به شکل رسانه های جمعی ای مانند: اینترنتی، ماهواره، رایانه و . . . درآمده است .

دشمنان کوردل، با ارائه ده درصد برنامه های منفی، موهوم، مهیج، مهمل و فحشا، در اینترنت، ماهواره و . . . نود درصد از جوانان جهان قربانی می گیرند . اگرچه در این میان جوانان و نوجوانان متعهد و متدین از این سقوط در امان می باشند، زیرا زندگی حضرت یوسف ( علیه السلام) را الگوی زندگی خود قرار می دهند .

آری! «خداوند بندگان مخلص خود را تنها نمی گذارد و آنها را در شداید و سختی ها نجات می دهد . نوح را روی آب، یونس را زیر آب، یوسف را در کنار آب، نجات داد . هم چنان که ابراهیم را از آتش، موسی را در وسط دریا و محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم) را در داخل غار و علی ( علیه السلام) را در لیلة المبیت - که به جای پیامبر خوابیده بود - نجات داد . خداوند هر جا اراده کند، بدون خواست انسان عملی می شود . مثلا حضرت موسی رفت تا آتش بیاورد، ولی با وحی و پیامبری برگشت و این کاروان رفتند تا آب بیاورند، ولی یوسف را نجات داده و با او برگشتند .

با اراده الهی ریسمان چاهی وسیله شد تا یوسف از قعر چاه به تخت و کاخ برسد، پس بنگرید با حبل الله چه می توان انجام داد!» (14)

«یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له . . . ; ای مردم به مثلی که زده شده است گوش فرا دهید: کسانی که غیر از خدا می خوانیدشان هرگز قادر به خلق مگسی هم نیستند، اگرچه برای این کار متفق شوند و اگر مگس چیزی از آنها برباید قدرت پس گرفتنش را ندارند . آری طالب و مطلوب ناتوانند .» (15)

پیام قرآن برای همیشه جاودانه است و دشمنان یوسف قرآن و جوانان قرآنی برای همیشه ناتوان اند . این پیام قرآنی را باور کنیم و باز باورهای خود را باور نمائیم و آن را پاس بداریم .



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 9 اسفند 1393


جواني علي عليه السلام الگويي براي جوانان

جواني علي عليه السلام الگويي براي جوانان

- مي گويند بايد از حضرت علي (ع) الگو بگيريم!‌ اما چگونه؟!... من يك جوان هستم! يك جوان با خصوصيات خاص دوران جواني! يك جوان با شور و نشاط خاص اين دوران كه به خنده و تفريح، به شور و احساسات نياز دارد و به الگويي كه مرا به شور آورد!

- با تمام اين حرفها، باز هم بهترين الگو براي تو و براي همه،‌مولاي متقيان است: و بخصوص جواني شان!

- جواني حضرت علي (ع) ؟!

الگو گرفتن يك الگو

- بله ! خود اميرالمؤمنين هم در جواني شان، الگو داشته اند. الگويشان هم پيامبر بوده است. علي (ع) از شش سالگي همراه و همراز پيامبر و در خانه ايشان زندگي مي كرده اند و در همه امور زندگي شان، حتي جزيي ترين مسائل هم به پيامبر اقتدا مي نمودند. يعني خود ايشان هم از يك انسان كامل و والاي ديگر، الگو مي گرفته اند.

- اما چگونه ؟!

- پيامبر اكرم (ص) و علي (ع) همواره با هم بودند، از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خويشان، دعوت عمومي در خانه خدا و حتي سفرهاي تبليغي پيامبر. علي (ع) هميشه اول صبح به ديدار پيامبر مي رفت و آنگاه يكديگر را شاداب ودر آغوش مي كشيدند و احوال هم را مي پرسيدند. آندو بزرگوار اوقات زيادي از شبانه روز را در كنار هم به كار و تلاش مي پرداختند و گاه علي (ع) خالصانه عرق از پيشاني پيامبر (ص) پاك مي كرد و ا يشان نيز صميمانه از او تشكر مي نمود.

علي (ع) خود در اين باره مي فرمايند : ((پيامبر (ص) مرا در دامن خود پروريد. من كودك بودم، پيامبر مرا چون فرزند خود در آغوش گرمش مي فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جاي مي داد... هرگز نيافت كه من دروغي بگويم و در كردار من اشتباهي رخ دهد. من همچون بچه شتري تازه كه پيوسته به دنبال مادرش هست، به دنبال او مي رفتم. او هر روز نكته هاي تازه اي از اخلاق را براي من آشكار مي ساخت. و مرا فرمان ميداد كه در خط او حركت كنم. آن حضرت مدتي از سال در كوه حرا به سر مي برد و كسي جز من او را نمي ديد... من نور وحي و رسالت را ميديدم و بوي خوش ودل انگيز نبوت را احساس مي كردم.. موقعيتي كه من در محضر رسول الله داشتم براي هيچ كس نبود.))

- بسيار خوب!‌ تمام اين حرفها درست! اما حضرت علي، پيامبر را مي ديده اند، وجودشان را لمس مي كرده و به ايشان اقتدا مي كرده اند اما من چه؟! من كه حضرت علي را نمي بينم، چگونه         مي توانم از ايشان الگو بگيريم؟!

- تاريخ كه روح، افعال و رفتار اميرالمؤمنين را ديده و نقل كرده است. از او استفاده كن! از ديدگان تاريخ!

- آري! مگر تو نمي گفتي الگويي مي خواهي كه تو را به شور بياورد. آنچه مي تواند يك جوان را به شور بياورد، ديدن حماسه آفريني ها و شورمندي هاي كسي است كه به او علاقمند است. حال چه كس ديگري را سراغ داري كه به اندازه اميرالمؤمنين ، حماسه آفريده باشد. در همان كودكي كه مصادف بود با آغاز بعثت پيامبر، كودكاني كه به تحريك مشركان،‌پيامبر را آزار مي دادند و سنگ مي پراندند، با شجاعت از اطراف پيامبر دور مي كرد. چه كسي ، شب را در بستري پر خطر بجاي ديگري،بجاي محبوبش خوابيده و از آن شب به عنوان لذتبخش ترين شب عمرش ياد كرده است؟ مگر رشادتهاي اميرالمؤمنين را در جنگ بدر نشنيده اي؟! آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخين نيمي از كشته شدگان اين جنگ با ضرب شمشير علي (ع) از پاي در آمده بودند. مي داني در جنگ احد زمانيكه علي (ع) 26 سال داشت،انجا كه در همان اوائل جنگ پرچمدار9 لشكر دشمن را بهخاك انداخت و بعد هم هنگامي كه پيامبر در خطرمحاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت مي چرخيد و از وجود مباركشان محافظت مي كرد همه مردم چه ندايي را از آسمان شنيدند:

  ((لا فتي الا علي،‌ لا سيف الا ذوالفقار))

((علي از همه جوانها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشيرها برنده تر))

- اما جنگ خندق و شجاعت بي همتاي علي (ع) و داوطلب شدن ايشان جهت مبارزه با عمروبن عبدود يكي از نيرومندترين مردان عرب آري همانجا بود كه پيامبر به واسطه اخلاص علي (ع) در اين مقابله بي نظير فرمود :

(( ضربه علي يوم الخندق، افضل من عباده الثقلين))

به راستي كه چنين حمله اي در وصف هيچ دلير مرد ديگري بيان نشده! در آن زمان اميرالمؤمنين 28 سال بيشتر نداشت!

در جنگ خيبر نيز هنگاميكه تمام مردان با تجربه و جنگ ديده سپاه اسلام، شكست خورده بازگشتند، علي (ع) به ميدان آمد و با فتح قلعه محكم و مقاوم خيبر آن پيروزي بزرگ را براي اسلام به ارمغان آورد.

به راستي كه هيچ جوان ديگري،‌ چنين جواني پرشور و هيجان انگيزي نداشته است.

همه مردان بزرگ تاريخ بشريت و پيشاپيش همه آنان علي (ع) در دوران جواني از رموز موفقيت خود بهره برده، راههاي پرپيچ و خم آن را با درخشندگي پشت سر نهاده،  توانسته اند كارهاي بزرگي را به انجام رسانند.

تفريح و شادي علي (ع)

- مي داني اي دوست عزيز: من هم حرفهاي تو را مي پذيرم. اما جنگ و شور و حماسه فقط بخشي از زندگي انسان است. جيزهاي ديگري هم هستند كه آدمي بايد به آنها هم توجه كند. الگوي كامل، بايد در آن زمينه ها هم حرف براي گفتن داشته باشد. اينطور نيست؟

- حتماً همينطور است. و من به تو مي گويم كه اميرالمؤمنين در آن موارد هم، الگويي قابل قبول و كامل ارايه مي دهد. آخر تو درباره زندگي اميرالمؤمنين چه فكر كرده اي؟

فكر مي كني تمام زندگي حضرت علي (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟

 

- يعني اينطور نبوده است؟!

- نه كه نبوده است! حضرت علي (ع)، مردي خوش رو و خندان بوده اند. هميشه تبسم خوش آيندي بر لب داشته اند كه دل مؤمنان را شاد مي كرده است. ايشان تفريح هم مي كرده اند. منتها تفريح در ديدگاه علي (ع) ولگردي و اتلاف وقت يا روز را به شب رساندن نبود.

- پس تفريح علي (ع) چگونه بود ؟

علي (ع) كار را تفريح مي دانست.

تفريح او را، مسافرت، كمك به ديگران، تحصيل و تدريس، سرودن، نوشتن، حفظ و قرائت قرآن، مباحثه، نگريستن به طبيعت و ورزش تشكيل مي داد. پرداختن به ورزشهاي شمشيربازي، پرتاب نيزه، اسب سواري، كشتي، وزنه برداري و شركت در مسابقات ورزشي هم براي ايشان جنبه تفريح داشته است.

- چقدر جالب بوده است! احتمالاً به دليل همين ديدگاه اميرالمؤمنين نسبت به تفريح و زندگي بوده است كه اگر سرتاسر زندگي شان را مرور كنيم،‌ لحظه اي توقف و سكون در آن نمي يابيم. گويي حتي يك لحظه هم با لحظه قبلي شان مشابه نبوده است. و درست به دليل همين ديدگاه بود كه شوخي و خنده هم در سيره مولاي متقيان، شكل ديگري داشت.

- مگر شوخي و خنده علي (ع) چگونه بود؟

اميرالمؤمنين اهل شوخي و مزاح بود، اما نه شوخي هاي زننده و بي مزه! بلكه مزاح هاي معنادار و آموزنده!

هرگاه كه يكي از ياران و دوستانش را غمگين و گرفته مي ديد، با شوخي او را خوشحال مي كرد تا اندكي از اندوهش كم شود. از همه مهمتر اينكه، شادي علي (ع) هنگامي بود كه يك كافر، مسلمان مي شد. جنگي به پيروزي ختم مي شد، غذايي به فقير مي رساند، دل غمديده اي را شاد مي كرد،‌مشكلي را از كسي مرتفع مي كرد و كودك يتيمي را ذوق زده مي نمود. نكته ديگر هم اين بود كه مولاي متقيان در شوخي هايش مراقب و محافظ حدود شرعي بود تا حتي به شوخي دروغ نگويد،‌ دل مؤمني را نشكند يا با زن و دختر نامحرمي، شوخي ننمايد.

علي و ارتباط با زنان و دختران

- به طور مثال همين چگونگي ارتباط داشتن با زنها و دخترهاي نامحرم در جامعه، يكي از معضلات امروز ما جوانها است. بخاطر اينكه نه الگوي مناسبي در مورد آ‌ن ارائه شده و نه ديدگاه دين در مورد آن به خوبي مشخص و تبيين شده است. تازه، تندروي ها و كج رويهاي گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه كن.

اگر به سيره اميرالمؤمنين دقت كني،‌مي بيني كه حضرت علي (ع) در سنين جواني با زنان سالخورده اسلام سلام و احوالپرسي مي نمود ولي با دختران و زنان جوان نه! حتي سلام هم نمي كرد. در حاليكه پيامبر در همان زمان با زنان و دختران هم سلام و احوالپرسي مي كردند. چون زماني كه علي (ع) 20 ساله و درعنفوان جواني چنين عمل مي نمود، پيامبر اكرم (ص) قريب 50 سال از عمر شريفشان مي گذشت بنابراين از آنجا كه احتمال پيش آمدن گناه دست كم براي طرف مقابل دور از ذهن نبود،‌علي (ع) اين تربيت شده مكتب پيامبر به عنوان يك جوان سعي داشت مسائل ارتباطي و حدود بين دختر و پسر يا به عبارتي زن و مرد را مراعات كند. هر چند وجود نازنين آن حضرت مبرا و پاكيزه از هر گونه آلودگي بود.

از طرفي پيامبر سه دختر جوان به نامهاي زينب، ام كلثوم و فاطمه در خانه داشتند. حضرت علي (ع) با اينكه از كودكي به اين خانه رفت و آمد داشتند،‌ اما در اين رفت و آمدها نهايت دقت را به عمل مي آوردند. در حاليكه همين علي (ع) در دوران خلافتش، وقتي كه حدود 60 سال سن داشت و همسر شهيدي را نيازمند كمك ديد، به ياري او شتافت.

 

پس در ارتباط با افراد نامحرم ،‌چيزي كه بيش از عوامل ديگر اهميت دارد

نيت و انگيزه طرفين و از همه مهمتر عدم امكان وجود مفسده درا ين ارتباط براي هر دو نفر است!

ياري رساندن به نيازمند و در طلب رضاي خدا آنهم در حد ضرورت مطلوب است و ليكن اين سيره جداي از بهانه جويي براي آشنايي و استمتاعات و لذت جويي و هرگونه آلودگي ديگر است.

به راستي كه كسي چون حضرت علي (ع)، در سنين جواني اش و در ريزترين حركات و رفتارهايش بهترين الگوي نسل جوان ماست.

 

 

 



نوشته شده توسط خادم المهدی (عج) در جمعه 8 اسفند 1393


:: خطبه ی بدون نقطه حضرت علی ابن ابیطالب (ع)
:: سخنان پیامبر درباره ماه مبارك رمضان
:: فضيلت ماه مبارك رمضان
:: ماه رمضان
:: روزه قلب
:: درهای رحمت الهی
:: کلیپ نیمه شعبان ۱۴۳۵-علی فانی
:: فضیلت واعمال ماه شعبان
:: اعیاد شعبانیه مبارک باد
:: ولادت امام علی(ع) مبارک باد
:: مدح بسیار زیبای امام علی (ع)
:: عناوین مقالات درس بررسی موارد خاص
:: اعمال ماه رجب المرجب
:: آسان گیری در ازدواج وزندگی
:: جوانان در کلام رهبر
:: حجاب در نظر حضرت زهرا (سلام الله علیها)
:: مقدمه
:: نگاه اسلام به آشنايي بين دختر و پسر پيش از ازدواج
:: کي مي توان ازدواج كرد؟
:: درس هايي از ازدواج حضرت زهرا (س) و حضرت علي (ع) براي خانواده‌ها
:: چند سوال مهم براي جلسات خواستگاري
:: ازدواج عاملي براي دستيابي به روزي
:: ازدواج از ديدگاه سه دين بزرگ الهي
:: نیازهای جوانان و نوجوانان
:: آموزش مهارت های زندگی ( ویژه جوانان و نوجوانان)
:: مشکلات نوجوانی و راهکارهای عملی والدین
:: مطالعه انحرافات و كجروي هاي اجتماعي
:: آیا استقلال دادن به نوجوان كار درستی است
:: مقدمه‌ای بر رفتارشناسی نوجوان
:: نقش خانواده در پیشگیری از انحرافات اجتماعی فرزندان
:: کنترل رفتارهاي ناهنجار در نوجوانان
:: جوان وجواني5
:: جوان وجواني4
:: جوان وجواني3
:: جوان وجواني2
:: جوان از نگاه امام خمینی رحمه الله
:: جوان وجواني1
:: جوان و دوستي با خدا
:: اهمیت دوران جوانی
:: جوان و آسيب هاي اجتماعي
:: جوان و آموزه‏هاى تعالى‏بخش
:: جوان و زمینه‌های انحطاط
:: جوانی دوره ای سرشار از انرژی
:: چگونه می توان میان جوان و نماز پیوند آفرید؟
:: ویژگی های جوانی و شیوه های صحیح بهره مندی از آن (2)





تقدیم به همه مهدی باوران و مهدی یاوران




:: مهر 1394;
:: تير 1394;
:: خرداد 1394;
:: ارديبهشت 1394;
:: مهر 1393;
:: شهريور 1393;
:: اسفند 1391;
:: بهمن 1391;
:: آبان 1391;
:: اسفند 1390;
:: بهمن 1390;
:: دی 1390;

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by javanenab